به گزارش اکوایران، این مقاله آشفتگی‌های جاری در خاورمیانه ناشی از اسرائیل و حماس در غزه را تجزیه و تحلیل کرده و چگونگی تأثیر رویدادهای اخیر بر پویایی منطقه را بررسی می‌کند و به استراتژی‌های پیش روی ایالات متحده برای ایجاد ثبات در منطقه می‌پردازد.

به نوشته ولی نصر و ماریا فانتاپی در پایگاه فارین افرز، قبل از 7 اکتبر 2023، به نظر می رسید که چشم انداز ایالات متحده برای خاورمیانه سرانجام در حال تحقق است. واشنگتن به تفاهم ضمنی با تهران در مورد برنامه هسته‌ای خود رسیده بود که در آن جمهوری اسلامی ایران عملاً توسعه بیشتر در برنامه هسته ای را در ازای تسهیلات مالی محدود متوقف کرد. ایالات متحده بر پیمان دفاعی با عربستان سعودی کار می کرد که به نوبه خود پادشاهی را به عادی سازی روابط خود با اسرائیل سوق می داد و واشنگتن برنامه‌هایی را برای کریدور تجاری بلندپروازانه ای اعلام کرده بود که هند را از طریق خاورمیانه به اروپا متصل می‌کرد تا نفوذ فزاینده چین در منطقه را خنثی کند.

البته موانعی هم وجود داشت. تنش بین تهران و واشنگتن، اگرچه کمتر از گذشته بود، اما همچنان در سطح بالا قرار داشت. دولت آشکارا دست راستی اسرائیل مشغول توسعه شهرک سازی در کرانه باختری بود که خشم فلسطینیان را برانگیخت .علاوه بر این مقامات ایالات متحده، ایران را به عنوان یاغی نمی دیدند. چرا که{ایران} اخیراً روابط خود را با دولت های مختلف عربی احیا کرده بود و کشورهای عربی پیش از اینکه اسرائیل امتیازات معناداری به فلسطینی ها بدهد، روابط خود را با اسرائیل عادی کرده بودند. سپس حماس به اسرائیل حمله کرد و منطقه را به آشوب انداخت و بینش ایالات متحده را زیر و رو کرد. حمله گسترده این گروه شبه‌نظامی از نوار غزه - که در آن جنگنده‌هایش دیوار مرزی با فناوری پیشرفته را شکستند، شهرهای جنوبی اسرائیل را در تصرف قرار دادند ، تقریباً 1200 نفر را کشتند و بیش از 240 گروگان گرفتند - روشن کرد که خاورمیانه هنوز منطقه ای عمیقاً انفجاری است. این حمله باعث واکنش نظامی وحشیانه اسرائیل شد که فاجعه انسانی در غزه با تعداد زیادی کشته و آواره فلسطینی ایجاد کرد و خطر یک جنگ منطقه ای گسترده تر را افزایش داد.

مصیبت فلسطینی ها دوباره در کانون توجه قرار دارد و معامله اسرائیل و عربستان غیرممکن است. با توجه به اینکه حمایت ایران عامل پویایی و توانایی های نظامی حماس است، اکنون توانایی های نظامی منطقه ای خود ایران نیز بسیار قدرتمند به نظر می رسد. تهران نیز به تازگی قاطعانه به نظر می رسد. اگرچه ایران تمایلی به درگیری گسترده‌تر ندارد، اما همچنان از نمایش قدرت حماس استفاده می‌کند و از آن زمان با تبادل آتش اسرائیل با شبه‌نظامیان لبنانی حزب‌الله و در حالی که دیگر گروه‌های مورد حمایت ایران موشک‌هایی را به سوی نیروهای آمریکایی شلیک می‌کنند، موضع خود را تقویت کرده است.

نفوذ ایالات متحده هنوز بر خاورمیانه گسترده است. اما حمایت آن از جنگ اسرائیل به طور قطعی اعتبار آن را در منطقه به خطر انداخته است. (این حمایت همچنین به طور گسترده‌تری به جایگاه واشنگتن در جنوب جهانی آسیب رسانده است، به‌ویژه که ادعای دفاع از خود اسرائیل به مجازات جمعی غیرنظامیان فلسطینی تبدیل شده است.) این بدان معناست که ایالات متحده باید استراتژی جدیدی برای خاورمیانه طراحی کند که با واقعیت‌هایی که مدت‌هاست نادیده گرفته است، برخورد می‌کند. به عنوان مثال، واشنگتن دیگر نمی تواند از موضوع فلسطین غافل شود. در واقع، باید حل و فصل آن تعارض را محور تلاش های خود قرار دهد. تا زمانی که راه قابل اعتمادی برای ایجاد یک کشور پایدار فلسطینی در آینده وجود نداشته باشد، برای ایالات متحده غیرممکن خواهد بود که به مسائل دیگر در منطقه، از جمله آینده روابط اعراب و اسرائیل رسیدگی کند.

واشنگتن همچنین باید به قدرت در حال افزایش تهران که خاورمیانه را متزلزل کرده است، توجه کند. اگر ایالات متحده می‌خواهد صلح را در منطقه به ارمغان بیاورد، باید راه‌های جدیدی برای مهار ایران و نیروهای نیابتی آن بیابد. به همان اندازه مهم، ایالات متحده باید تمایل خود برای به چالش کشیدن نظم منطقه را کاهش دهد. به ویژه به توافق جدیدی نیاز دارد که مسیر ایران برای دستیابی به توانایی ساخت سلاح هسته‌ای را متوقف کند.

برای دستیابی به این اهداف، ایالات متحده مجبور نیست تمام آنچه را که برای آن تلاش کرده است کنار بگذارد. در واقع، می‌تواند – و باید – بر عناصر نظمی که قبلاً تصور می‌کرد،حرکت جدید را بنا بگذارد. به ویژه، واشنگتن باید طرح جدید خود برای منطقه را در مشارکت با عربستان سعودی که روابط کاری با ایران، اسرائیل و کل جهان عرب دارد، تثبیت کند. ریاض می تواند از نفوذ گسترده خود برای کمک به احیای مذاکرات اسرائیل و فلسطین و کمک به ایالات متحده برای دستیابی به توافق هسته ای با ایران استفاده کند. ریاض و واشنگتن با هم می توانند کریدور اقتصادی خاورمیانه را ایجاد کنند که ایالات متحده برای ایجاد تعادل در برابر چین به آن نیاز دارد.

این معامله بزرگ جدید به اندازه توافقی که ایالات متحده قبل از 7 اکتبر در حال مذاکره بود، ساده نخواهد بود. این معامله با عادی سازی اسرائیل و عربستان آغاز نخواهد شد و با اتحاد اعراب و اسرائیل علیه ایران پایان نخواهد یافت. اما برخلاف توافقات گذشته، این چارچوب جدید قابل دستیابی است. و اگر به درستی انجام شود، تنش های منطقه ای کاهش می یابد و صلح پایدار برقرار می شود.

تفکر آرزومندانه

به راحتی می توان فهمید که چرا ایالات متحده معتقد بود می تواند از خاورمیانه عقب نشینی کند. به نظر می رسید که درگیری اعراب و اسرائیل در حال پایان است، اگرچه نزاع اسرائیل و فلسطین ادامه دار بود. ایران یک معامله موثر با ایالات متحده برای محدود کردن پیشرفت برنامه هسته ای خود انجام داده بود و روابط خود را با عربستان سعودی و سایر کشورهای خلیج فارس عادی کرده بود. به نظر می رسید که منطقه به مرحله خود مراقبتی رسیده است و واشنگتن را آزاد می کند تا بر آسیا و اروپا تمرکز کند.

اما واشنگتن ثبات آن وضعیت را بیش از حد تخمین زده بود و نیروهایی را که در مقابل آن قرار گرفته بودند دست کم گرفته بود. برای مثال، جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، به نظر می‌رسید کمی به این موضوع فکر کرده باشد که چگونه می‌تواند موافقت سنا را برای یک معاهده دفاعی با عربستان سعودی کسب کند، حتی اگر این معاهده مستلزم تأمین تسلیحات پیشرفته و زیرساخت‌های هسته‌ای غیرنظامی برای پادشاهی باشد. ایالات متحده همچنین به اشتباه تصور می‌کرد که دیگر کشورهای خاورمیانه اعتراضی نخواهند کرد زیرا تلاش ریاض برای هژمونی منطقه‌ای را تقویت می کرد. واشنگتن به این نتیجه رسید که تهران، برای مثال، بیش از حد مشتاق عادی سازی روابط با کشورهای عربی و بیش از حد مشغول ناآرامی های داخلی است که نمی تواند در برنامه های ایالات متحده دخالت کند.البته در واقع، ایران به تقویت و پرورش نیروهای نیابتی مسلح خود ادامه می داد.

اما بزرگترین اشتباه محاسباتی واشنگتن این بود که فکر می کرد می تواند مسئله فلسطین را نادیده بگیرد. برای مثال، توافق آزمایشی این کشور با سعودی‌ها بر این فرض استوار بود که ریاض می‌تواند روابط خود را با اسرائیل عادی کند و واکنش‌های گسترده‌ای را به دنبال نداشته باشد، حتی اگر هرگونه توافقی شامل امتیازات عمده برای فلسطینی‌ها نشود. ایالات متحده می دانست که علیرغم وعده کاهش تنش، جنگ سایه بین ایران و اسرائیل همچنان ادامه دارد. اما پیش‌بینی نمی‌کرد که این جنگ با موضوع فلسطین همگرایی پیدا کند و تأثیر ویرانگری داشته باشد.

همانطور که 7 اکتبر نشان داد، باورهای واشنگتن در مورد خاورمیانه کاملاً نادرست بود و با این حال تاکنون، ایالات متحده تفکر خود را به روز نکرده است. به جای اصرار برای یک کارزار نظامی محدود که ممکن است شهرت اسرائیل را نجات دهد، واکنش فراگیر واشنگتن به جنگ غزه تقریباً به معنای حمایت صریح از حمله نظامی وحشیانه بوده است. نتیجه آن نیز {گسترش}خشم ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی در سراسر خاورمیانه بوده است. به عنوان مثال، پادشاه اردن عبدالله دوم و همسرش، ملکه رانیا عبدالله، علناً عملیات نظامی اسرائیل را محکوم کردند، از حمایت آمریکا انتقاد کردند و به صراحت اعلام کردند که اردن در این جنگ در کنار غرب نمی ایستد. اردن و بحرین هر دو سفیران خود از اسرائیل را فراخوانده و روابط دیپلماتیک خود را متوقف کرده اند. هنگامی که آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده و رهبران عرب در ماه نوامبر در امان نشستی برگزار کردند، حتی نتوانستند یک بیانیه مشترک سطحی ارائه دهند.

ایالات متحده تلاش کرده است با حمایت از توقف درگیری ها برای رساندن کمک های بشردوستانه به غزه، موضع طرفداری از اسرائیل را جبران کند. این کشور همچنین با دولت قطر که روابط نزدیکی با حماس دارد ،جهت آزادی گروگان ها همکاری کرد و واشنگتن لابی کرده است تا تشکیلات خودگردان فلسطین در پایان جنگ غزه را اداره کند، به جای اینکه غزه را تحت اشغال طولانی مدت اسرائیل قرار دهد.

اما بعید به نظر می رسد که این گام های کوچک باعث ثبات منطقه ای شود. در واقع آنها برعکس عمل می کنند: ایجاد خلایی که سایر بازیگران جهان عرب از آن برای پیشبرد منافع خود استفاده خواهند کرد. اسرائیل نابودی حماس را هدف فوری خود قرار داده است، اما بدون فشار ایالات متحده، با وارد کردن خسارات غیرقابل محاسبه به غزه برای ممانعت از{اقدامات آتی} احتمالی دشمنان ، تلاش خواهد کرد تا شهروندان و منطقه را در مورد شکست ناپذیری خود متقاعد کند. مصر، اردن و تشکیلات خودگردان فلسطین می خواهند تهدیدهای داخلی و خارجی علیه قدرت خود را به حداقل برسانند، بنابراین آنها سعی خواهند کرد اطمینان حاصل کنند که هرگونه دیپلماسی پس از جنگ با منافع اقتصادی آنها مطابقت دارد و جایگاه منطقه ای آنها را تقویت می کند. کشورهای خلیج{فارس} نیز از این درگیری برای رقابت جهت نفوذ استفاده خواهند کرد. قطر در حال حاضر از روابط خود با حماس استفاده می کند تا خود را به یک بازیگر منطقه ای گریزناپذیر تبدیل کند – بازیگری که نفوذ بیشتری نسبت به عربستان سعودی و امارات متحده عربی (امارات متحده عربی) دارد. در همین حال، ترکیه می خواهد نقشی در حل و فصل مناقشه بیابد تا بتواند واشنگتن را وادار کند که جنگنده های F-16 به آن بفروشد و از حمایت از کردها در سوریه عقب نشینی کند.

اما دولتی که در حال حاضر بیشترین سود را از جنگ برده است، ایران است. احیای مسئله فلسطین، بار دیگر توجه منطقه را به شام معطوف کرده است. «محور مقاومت» که ایران آن را رهبری می‌کند، که علاوه بر حماس و حزب‌الله شامل رژیم اسد، شبه‌نظامیان شیعه در عراق و سوریه و حوثی‌ها در یمن می‌شود، نشان داده است که می‌تواند جهت‌گیری سیاست خاورمیانه را تغییر دهد، هر زمان بخواهد تنش ها را تشدید کند و در صورت تمایل از درگیری های منطقه ای بکاهد. ایران با حمایت تزلزل ناپذیر از حماس، وجهه خود را به عنوان مدافع فلسطینی ها تقویت کرده و محبوبیت خود را در سراسر خاورمیانه افزایش داده است. تهران در حال متعادل کردن حمایت خود از حماس با روابط رو به رشد خود با جهان عرب است تا خود را به طور کامل در سیاست منطقه ای جای دهد. اندکی پس از حملات حماس، ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران، برای اولین بار از زمان احیای روابط دو کشور در مارس 2023، تلفنی با محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی گفتگو کرد. رئیسی سپس به دعوت شاهزاده در نوامبر به ریاض سفر کرد تا در اجلاس مشترک فوق العاده عربی و اسلامی  شرکت کند.تهران ایده ایجاد محور عربی-اسرائیلی برای مهار ایران را از میان برده و آن روند را معکوس کرده است.

این روندها با هم، منطقه را به سمت یک درگیری گسترده تر سوق می دهد. تشدید بی اعتمادی به ایالات متحده، ناتوانی این کشور در هدایت منطقه به سمت ثبات، و فقدان دیدگاه مشترک برای گردهمایی، دولت های مختلف را به دنبال منافع کوتاه مدتی سوق می دهد که به طور فزاینده ای تحت فشار خیابان ها و ترس ها هدایت می شوند. این منافع متفاوت، بحران منطقه را طولانی می کند و احتمال تشدید ناخواسته را افزایش می دهد. برای جلوگیری از بدترین اتفاق، واشنگتن باید در مفروضات اصلی خود بازنگری کند، تعهد خود به خاورمیانه را تجدید کند و چشم اندازی تازه برای منطقه ارائه دهد.

معامله یا نه؟

فوری ترین وظیفه واشنگتن پایان دادن به جنگ در غزه است. تا زمانی که اسرائیل به قلمرو{فلسطینی} حمله می‌کند و غیرنظامیان را در آنجا می‌کشد و ایالات متحده برای مهار متحد خود کم کاری می‌کند، دولت‌ها و مردم کشورهای از ایالات متحده خشمگین‌تر خواهند بود. در نتیجه، مقامات ایالات متحده باید اسرائیل را تحت فشار قرار دهند تا جنگ علیه حماس را که به طور دسته جمعی غیرنظامیان را مجازات می کند، متوقف کند - از 16 نوامبر، جنگ در غزه بیش از 11000 فلسطینی را کشته و این سرزمین را از دسترسی به غذا، آب و دارو محروم کرده است. واشنگتن باید اسراییل را مجبور کند که از خشونت های بی حد و حصر در غزه دست بردارد و به جای آن به دنبال راه حلی صلح آمیز و سیاسی برای مسئله فلسطین باشد.

پس از پایان جنگ، واشنگتن می تواند به آینده نگاه کند. همانطور که این کار را انجام می دهد، باید بینش هوشیارانه نیز داشته باشد. اما نیازی نیست که همه چیزهایی را که پیش از 7 اکتبر انجام داده بود ، دور بریزد. اگرچه ریاض ممکن است به این زودی روابط خود را با اسرائیل عادی نکند، اما همچنان یکی از معدود دولت‌های منطقه است که روابط خوبی با هر کشوری در خاورمیانه و شمال آفریقا دارد. این کشور حتی روابط صمیمانه، اگر غیر رسمی، با اسرائیل دارد. این یک دلال کلیدی در منطقه است.

در هر صورت، جنگ در غزه می تواند با دادن فرصتی به عربستان سعودی برای ایجاد ثبات در مناقشه اسرائیل و فلسطین، برتری این بازیگر را تقویت کند. اجلاس فوق العاده مشترک عربی و اسلامی که شامل سران کشورهای عربی و علاوه بر ایران و ترکیه بود، اولین گام در این راستا بود. برخلاف مصر، اردن یا سایر کشورهایی که معمولا میان اسرائیل و دشمنانش میانجیگری می کنند، عربستان سعودی اعتبار و روابط منطقه ای لازم برای کمک به دستیابی به یک توافق صلح واقعی را دارد. برای انجام این کار، عربستان سعودی با ایران و ترکیه، دلالان اصلی در جهان عرب، و همچنین با اسرائیل از طریق ایالات متحده همکاری خواهد کرد تا به چارچوبی گسترده برای یک روند صلح اسرائیل و فلسطین با هدف ایجاد یک صلح دست یابد. سپس، عربستان سعودی و شرکای آن برای ایجاد چارچوبی فراگیر برای امنیت منطقه ای کار خواهند کرد که باید شامل قوانین و خطوط قرمزی باشد که همه طرف ها با آن موافقت کرده باشند. تنها توافقی مانند این می تواند صلح پایدار در مرزهای اسرائیل را تضمین کند، درها را به روی نیروهای رادیکال در میان فلسطینی ها ببندد، جنگ سایه بین ایران و اسرائیل را مهار و بر محور مقاومت تهران چیره شود.

سعودی ها تمایلی به مالکیت موضوع فلسطین ندارند. اما منافع عربستان سعودی در صلح و امنیت منطقه است. در صورت وجود بحران پایدار در منطقه، چشم انداز بزرگ اقتصادی آن نمی تواند ظهور پیدا کند. ریاض همچنین به آرزوی رهبری منطقه ای و به رسمیت شناختن آن به عنوان یک قدرت بزرگ در صحنه جهانی ادامه می دهد، چیزی که به حمایت آمریکا نیاز دارد و بنابراین می تواند ریاض را وادار کند که به درخواست های ایالات متحده برای میانجیگری برای توافق صلح توجه کند.

برای کمک به عربستان سعودی، ایالات متحده باید از ریاض حمایت دیپلماتیک جهت دنبال کردن دیپلماسی گسترده به عمل آورد؛از جمله دادن مجوز به دولت برای جلب رضایت ایران در مورد توافقی برای حل مسئله فلسطین.واشنگتن باید سایر متحدان عرب خود را نیز برای حمایت از ریاض تحت فشار قرار دهد و ایالات متحده باید پیمان دفاعی را که قبل از 7 اکتبر با ریاض روی میز بود ،پیگیری کند. اما دیگر نمی تواند به عنوان پیش شرط خواستار به رسمیت شناختن فوری اسرائیل باشد. در عوض، ایالات متحده باید از عربستان سعودی بخواهد که روند صلح اسرائیل و فلسطین را رهبری کند. عادی سازی روابط با اسرائیل می تواند نتیجه این روند باشد.

عربستان سعودی در حالی که پیشنهاد صلح برای اسرائیل و سرزمین‌های فلسطینی ارائه می‌کند، باید ثابت کند که می‌تواند با همسایگان خلیج‌فارس مشورت کند و جاه‌طلبی‌های آنها و همچنین نگرانی‌های امنیتی آنها را بهتر در نظر بگیرد - کاری که قبل از 7 اکتبر انجام نداد. انجام این کار می تواند مستلزم استفاده ریاض از انرژی دیپلماتیک باشد که ممکن است تمایلی به صرف آن نداشته باشد. اما اگر بتواند به تسهیل مسیر توافق اسرائیل و فلسطین و دستیابی به امنیت منطقه ای بیشتر کمک کند، عربستان سعودی جاذبه دیپلماتیکی را که می خواهد به دست خواهد آورد. در همین حال، یک پیمان دفاعی با ایالات متحده، این پادشاهی را به قابلیت‌های نظامی که برای تحکیم موقعیت خود به عنوان بازیگر برتر اقتصادی و سیاسی خاورمیانه نیاز دارد، مجهز می‌کند.

مهار یا عدم مهار؟

حل مسئله فلسطین برای ایجاد یک خاورمیانه باثبات ضروری است. اما این تنها چالش پیش روی منطقه نیست. به عنوان بخشی از هر معامله بزرگ، واشنگتن باید تنش ها با ایران را کاهش دهد و از توافق خود با ریاض برای محدود کردن جاه طلبی های این کشور استفاده کند. اما معامله با ریاض به خودی خود، خطری دارد که می تواند دقیقاً برعکس عمل کند.

دلایل زیادی وجود دارد که ایران ممکن است به توافق آمریکا و عربستان پاسخ ضعیفی بدهد. برای مثال، مقیاس و کیفیت تسلیحاتی که از ایالات متحده به عربستان سعودی سرازیر می شود، تهران را نگران خواهد کرد. این کشور همچنین برنامه هسته ای غیرنظامی عربستان را ذاتاً تهاجمی خواهد دید، صرف نظر از اینکه واشنگتن چه محدودیت هایی بر آن اعمال می کند. ایران همچنین نگران است که معاهده دفاعی آمریکا و عربستان منجر به گسترش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه شود. بنابراین، تهران ممکن است با افزایش تولید تسلیحات، حملات نیابتی بیشتر و پیشبرد برنامه هسته‌ای خود، به توافق آمریکا و عربستان پاسخ دهد. (مصر، ترکیه و امارات نیز ممکن است به دنبال قابلیت های هسته ای باشند.)

اگر اسرائیل و عربستان سعودی در نهایت روابط خود را عادی کنند، اسرائیل حتی ممکن است حضور نظامی و اطلاعاتی مستقیم در خلیج فارس داشته باشد و می تواند بوسیله معاهده دفاعی ایالات متحده و عربستان سعودی محافظت شود. برای ایران، چنین نتیجه ای یک کابوس خواهد بود. تهران دیگر نمی‌تواند با حمله نیروهای نیابتی خود به نیروهای سعودی یا پالایشگاه‌های نفت، از همکاری نظامی عربستان با اسرائیل جلوگیری کند، زیرا انجام این کار باعث ایجاد رویارویی مستقیم با واشنگتن می‌شود.

این خبر خوشایندی است که ریاض نمی خواهد به تنش زدایی خود با تهران پایان دهد، این مساله برای عربستان یک موهبت بوده است. از زمانی که عربستان سعودی روابط خود را با ایران از سر گرفته است، حوثی‌های مورد حمایت ایران در یمن حمله به خاک عربستان را متوقف کرده‌اند. ریاض و تهران با هم آتش بس پایداری را در یمن پس از سال ها جنگ وحشیانه برقرار کردند. اکنون، طرف های یمن در حال پیشرفت به سمت یک توافق دائمی هستند. این امنیت تازه بدست آمده با از میان رفتن تهدید حملات موشکی حوثی ها به پالایشگاه ها و سایر زیرساخت های عربستان سعودی، تحقق اهداف عالی اقتصادی عربستان را آسان تر کرده است.در نتیجه، به نظر می‌رسد که ریاض دیگر با اسرائیل برای ایجاد یک محور مشترک نظامی و اطلاعاتی برای مقابله با نفوذ منطقه‌ای ایران را هم نظر نیست. در واقع، از ماه مارس، ایران و عربستان سعودی برای عادی سازی کامل روابط با افتتاح سفارتخانه ها، تسهیل سفر بین کشورهای خود و ایجاد تبادلات فرهنگی تلاش کرده اند. ایران در سال 2022 روابط کاملی با کویت و امارات برقرار کرده بود. این کشور در حال مذاکره با مصر و اردن برای احیای روابط با این کشورها است.

توافق دفاعی آمریکا و عربستان همچنان برای تهران نگران کننده خواهد بود. اما کمتر احتمال دارد که واکنش نامطلوبی به چیزی که بر روابط دیپلماتیک و اقتصادی آن با ریاض و بقیه کشورهای خلیج فارس تأثیر نمی گذارد و ترتیبات امنیتی منطقه ای را با هدف تنزل قدرت اش تنظیم نمی کند، نشان دهد. عربستان سعودی می‌تواند با درگیر کردن ایران در مسائل دوجانبه و منطقه‌ای، در حالی که یک معامله بزرگ با ایالات متحده را دنبال می‌کند، مقاومت ایران در برابر توافق آمریکا را به حداقل برساند و حتی راه‌هایی برای جلب رضایت تهران برای نظم جدید منطقه‌ای بیابد.

واشنگتن ممکن است تلاش های ریاض برای حفظ تهران را با استفاده از امتیازات دیپلماتیک و منافع اقتصادی تایید نکند. ایران یکی از دشمنان اصلی ایالات متحده و دشمن اصلی اسرائیل است. اما ایالات متحده نمی تواند عادی سازی روابط بین ایران و همسایگان عرب خود را متوقف کند. با قوی‌تر شدن محور مقاومت ایران، عربستان سعودی، ترکیه و امارات تصمیم گرفته‌اند که تهران برای حفظ امنیت خود باید در منطقه ادغام شود. آنها تصمیم گرفته اند که در صورت تعامل با ایران و داشتن منافع از روابط دوجانبه برای تهران بهتر می توانند از امنیت خود محافظت کنند.

ایالات متحده نیز نباید تلاش کند تا عادی سازی را متوقف کند. اگر رویکرد جهان عرب موفقیت‌آمیز باشد، با کاهش تنش‌های منطقه‌ای به منافع آمریکا خدمت می‌کند و ایالات متحده را آزاد می‌کند تا بر آسیا و اروپا تمرکز کند. بنابراین، ایالات متحده باید به جای تلاش بیهوده برای ایجاد یک اتحاد ضد تهران، از نظم جدید خاورمیانه برای به محصور کردن جاه طلبی های ایران استفاده کند. برای انجام این کار، واشنگتن باید عربستان سعودی و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس را تشویق کند تا تعامل دیپلماتیک و اقتصادی خود را با ایران تقویت کنند تا رضایت تهران ،حل و فصل دائمی مسئله فلسطین و کاهش تنش در شام را تضمین کند. دستیابی به راه حلی برای فلسطینی ها بدون حداقل توافق ضمنی ایران دشوار خواهد بود و هر توافقی با آن بسیار باثبات تر خواهد بود. چنین راه‌حلی همچنین ایران را از بهره‌برداری از این موضوع محروم می کند، نفوذ صدای فلسطینی‌های رادیکال را تمام می کند و فضای سیاسی را برای جهان عرب جهت برقراری روابط بهتر با اسرائیل فراهم می‌کند.

بازگشت از لبه پرتگاه

یک موضوع وجود دارد که اسرائیل، ایالات متحده و اکثر کشورهای عربی هنوز در مورد آن توافق دارند: برنامه هسته ای ایران. همه آنها بر این باورند که ادامه گسترش این برنامه یکی از بی ثبات کننده ترین تحولات در خاورمیانه است. با نزدیک شدن تهران به تولید تسلیحات هسته ای، اسرائیل ممکن است حملات مخفیانه خود را به ایران افزایش دهد. اگر به نظر برسد تهران در آستانه هسته ای شدن است، اسرائیل می تواند به این کشور حمله کند – اقدامی که می تواند به سرعت ایالات متحده را وارد یک درگیری مستقیم کند. اگر ریاض و واشنگتن یک معاهده دفاعی امضا کنند، عربستان سعودی نیز ممکن است به یکی از طرف‌های جنگ تبدیل شود. آن جنگ سپس در شام و همچنین خلیج فارس رخ خواهد داد و پیامدهای ویرانگری برای هر دو منطقه و اقتصاد جهانی خواهد داشت.

ایران و ایالات متحده از زمان روی کار آمدن بایدن در آغاز سال 2021 تلاش کرده اند و البته شکست در رسیدن به یک توافق هسته ای جدید شکست خورده اند. اما تهران و واشنگتن قبل از 7 اکتبر برای تنش زدایی با دقت کار کرده بودند و توافق بی سر و صدا آنها تا حد زیادی ثابت مانده است. به عنوان مثال، به نظر می رسد توافق غیررسمی هسته ای همچنان پابرجاست. نیروهای نیابتی ایران موشک‌هایی را به سمت پایگاه‌های آمریکایی پرتاب کردند، اما نشانه‌های کمی وجود دارد که هر یک از طرفین می‌خواهند با طرف مقابل بجنگند - این حملات بیشتر برای نشان دادن حمایت از غزه و هشدار به ایالات متحده در مورد از بین بردن توافق غیررسمی است تا آسیب واقعی. حملات پراکنده خود واشنگتن نیز به طور مشابه برای خشنود ساختن مخاطبان داخلی انجام می شود.از نظر واشنگتن، تشدید تنش با ایران منابع نظامی و دیپلماتیک را از رقابت با پکن و مسکو منحرف خواهد کرد. در همین حال، رهبران ایران نمی‌خواهند درگیری را به وجود آورند که می‌تواند اقتصاد آنها را ویران کند - و احتمالاً رژیم آنها را سرنگون کند.

این آرامش نسبی احتمالاً حداقل تا انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در نوامبر 2024 برقرار خواهد بود. اما بازگشت احتمالی دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق ایالات متحده به قدرت به این معنی است که تهران و واشنگتن زمان زیادی برای دستیابی به توافق جدید ندارند. حتی در صورت انتخاب مجدد بایدن، دو کشور باید بن بست هسته ای خود را قبل از اکتبر 2025 حل و فصل کنند، زمانی که توانایی هر امضاکننده برای بازگرداندن تحریم های مورد تایید سازمان ملل تحت توافق هسته ای 2015 (که ترامپ از آن خارج شد) منقضی می شود. اگر ایالات متحده و متحدان اروپایی آن قبل از آن تحریم های سازمان ملل را بازگردانند، ممکن است  دیگر هرگز نتوانند دوباره آنها را اجرا کنند. چین و روسیه به احتمال زیاد هرگونه محدودیت آینده را که باید از طریق شورای امنیت سازمان ملل تصویب شود، وتو خواهند کرد. اما اگر غرب تصمیم بگیرد این محدودیت ها را دوباره اعمال کند، ایران هشدار داده است که از معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای خارج خواهد شد که بحران بزرگ بین المللی را در پی خواهد داشت .پس واشنگتن و متحدانش قبل از تصمیم گیری در این زمینه خواهان یک توافق جدید هستند.

برای ایجاد یک توافق جدید، ایران و ایالات متحده باید از همان جایی که در وین در اوت 2022 کار را متوقف کرده بودند، ادامه دهند,یعنی آخرین باری که دو کشور مذاکرات هسته ای داشتند. با وجود جنگ در غزه، اهداف آنها ثابت مانده است. ایالات متحده می‌خواهد مقدار و خلوص اورانیومی را که ایران می‌تواند غنی‌سازی کند، محدود کند - در نتیجه زمان مورد نیاز تهران برای تولید مواد شکافت‌پذیر کافی برای ساخت سلاح هسته‌ای را افزایش دهد - و اطمینان حاصل کند که برنامه هسته‌ای ایران تحت نظارت دقیق بین‌المللی قرار دارد. ایران، به نوبه خود، هنوز به رهایی از تحریم های فلج کننده اقتصادی نیاز دارد.

اما برخلاف سال 2022، ایالات متحده باید مذاکرات هسته ای خود را از نزدیک با تلاش های خود عربستان سعودی با هدف کاهش تنش با ایران هماهنگ کند. بالاخره این دو به هم مرتبط هستند. موفقیت در مذاکرات هسته ای که تنش ها بین ایران و ایالات متحده را کاهش می دهد، به مذاکرات عربستان سعودی کمک می کند تا به همان هدف با ایران دست یابد. در همین حال، موفقیت در مذاکرات بین ریاض و تهران به ایران دلیل بیشتری برای اعتماد به توافق هسته ای با ایالات متحده می دهد، به ویژه اگر چنین مذاکراتی توسط واشنگتن تشویق شود. ایالات متحده باید اطمینان حاصل کند که هر توافق هسته ای با عربستان سعودی دارای محدودیت هایی است که شبیه توافقی است که با ایران انجام می دهد. در غیر این صورت، دو کشور می توانند وارد یک مارپیچ با شیب تند شوند.

تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی

در کوتاه مدت، استراتژی واشنگتن در خاورمیانه باید بر پایان دادن به جنگ در غزه و یافتن راهی برای ثبات منطقه تمرکز کند. اما در دراز مدت، ایالات متحده باید فراتر از ایران و فلسطینی ها نگاه کند. سیاست‌های خاورمیانه‌ای آن نیز باید با پکن، رقیب اصلی بین‌المللی واشنگتن، مقابله کند.

حضور اقتصادی چین در خاورمیانه در دهه گذشته به طور قابل توجهی افزایش یافته است. این کشور برای تامین انرژی خود به شدت به خلیج فارس متکی است و از خلیج {فارس} به عنوان دروازه ای برای گسترش شبکه های تجاری و سرمایه گذاری خود در آفریقا استفاده کرده است. چین نیز به نوبه خود به عربستان سعودی و امارات متحده عربی دسترسی به دانش - به عنوان مثال، در مورد فناوری های زیربنایی انرژی سبز - را که آنها نمی توانند در غرب تهیه کنند، پیشنهاد داده است و به توسعه در خلیج فارس کمک می کند. چین همچنین سرمایه گذاری های مالی مستقیم قابل توجهی در خلیج فارس به ویژه در عربستان سعودی انجام داده است. در دوران رئیس جمهور چین، شی جین پینگ، این روابط تجاری به طرح کمربند و جاده چین تبدیل شده است. شی تقویت این روابط را بخشی از پاسخ خود به تلاش های واشنگتن برای محدود کردن پکن دانسته است.

ایالات متحده روابط رو به گسترش چین با کشورهای خاورمیانه را مورد توجه قرار داده است. وقتی شی جین پینگ به میانجی‌گری توجه ویژه‌ای نشان داد، به نزدیک شدن ایران و عربستان سعودی کمک کرد. واشنگتن معتقد است که چین می خواهد از نفوذ اقتصادی خود در خاورمیانه برای تبدیل شدن به یک قدرت سیاسی و امنیتی در منطقه استفاده کند. معاهده دفاعی آمریکا و عربستان یک پاسخ است: راهی برای جلوگیری از حرکت ریاض در مدار چین. طرح های واشنگتن برای ایجاد کریدور تجاری از طریق خاورمیانه نیز برای تضعیف طرح پکن طراحی شده است. چنین کریدوری از نظر اقتصادی به نفع منطقه خواهد بود، اما هدف اصلی آن مقابله با ابتکار کمربند و جاده از طریق متصل کردن آینده اقتصادی منطقه به هند و اروپا است. این کریدور همچنین امارات و عربستان سعودی را به اسرائیل متصل می کند و اقتصاد اسرائیل را با اقتصاد خاورمیانه ادغام می کند.

پکن با احتیاط به پیشنهادهای واشنگتن پاسخ داده است. هنگامی که ایالات متحده در مورد ایجاد یک کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا صحبت کرد، چین واکنش نشان داد و گفت که از این کریدور استقبال می کند، مشروط بر اینکه این کریدور به یک "ابزار ژئوپلیتیک" تبدیل نشود، که البته دقیقاً همان چیزی است که ایالات متحده از آن می خواهد. این امر خاورمیانه را بین آنهایی که بخشی از کریدور اقتصادی هستند و آنهایی که نیستند، تقسیم می کند: یک سیستم انحصاری که در تضاد با دیدگاه منطقه ای چین است و پکن می‌داند که فشار دولت بایدن برای عادی‌سازی بین اسرائیل و عربستان تلاشی برای تطبیق موفقیت چین با ایرانی‌ها و سعودی‌ها است. چین هنوز در موقعیتی نیست که بتواند برنامه های ایالات متحده را خنثی کند، اما هیچ نشانه ای وجود ندارد که تعامل اقتصادی خود با منطقه را کند کند. در خلاء ژئوپلیتیک فعلی، این تعامل به گسترش و تعمیق ادامه خواهد داد.

عربستان سعودی نمی خواهد بین چین و آمریکا یکی را انتخاب کند. اما درست مانند اسرائیل و سرزمین‌های فلسطینی، ریاض ممکن است همچنان با طرح‌های واشنگتن موافقت کند، زیرا این طرح‌ها با تقویت موقعیت منطقه‌ای و گسترش نفوذ اقتصادی ریاض، جاه‌طلبی‌های قدرت‌های بزرگ ریاض را تقویت می‌کنند.این طرح ها باعث بهبود اقتصاد سایر کشورهای منطقه نیز می شود.در نتیجه، کشورهای عربی که در غیر این صورت ممکن است دشمن خاورمیانه عربستان محور باشند، می توانند با پیشنهادهای ایالات متحده همراهی کنند.اگر چنین کنند، نتیجه ثبات بیشتر هم در داخل کشورهای خاورمیانه و هم بین آنها خواهد بود.

اما برای افزایش احتمال اینکه هر دولت به نظم پیشنهادی خود بپردازد، ایالات متحده ممکن است مجبور باشد بیش از اطمینان از اینکه سیستمش رفاه گسترده ای را ارائه می دهد، انجام دهد. ایالات متحده همچنین باید از دیدگاهی برای امنیت خاورمیانه که منطقه را به اردوگاه‌ها تقسیم نمی‌کند، اما فضا را برای همه بازیگران ایجاد می‌کند، بپذیرد. این امر مستلزم آن است که ایالات متحده اجازه دهد کشورهایی که در کریدور اقتصادی مورد نظر خود قرار دارند به سایر ترتیبات اقتصادی نیز بپیوندند. همچنین نیازمند یک معامله بزرگ برای ارتقای امنیت اسرائیل، دیگر کشورهای عربی و حتی ایران است.اما برای افزایش احتمال اینکه هر دولت به نظم پیشنهادی خود بپردازد، ایالات متحده ممکن است مجبور باشد بیشتر از گستراندن سیستمش رفاهی خود اقداماتی انجام دهد. چنین امنیتی می تواند تا حدی از طریق یک توافق هسته ای جدید و یک توافق منطقه ای بین ایران و عربستان سعودی ارائه شود. اما ایالات متحده باید به عقد قراردادهای منطقه ای فراتر از پیمانی که با عربستان سعودی منعقد می کند، فکر کند. این پیمان‌ها می‌توانند ضمانت‌های امنیتی ایالات متحده را به سایر کشورها نیز گسترش دهند، اما باید با محدودیت‌ها و خطوط قرمز نیز همراه باشند. واشنگتن نمی تواند به سادگی به تامین تسلیحات برای متحدان منطقه ای ادامه دهد، همانطور که قبل از 7 اکتبر انجام داد. این سیاست به جای ارتقای ثبات، مسابقه تسلیحاتی و جنگ منطقه ای را تشویق کرد.

صلح‌سازی

مهم نیست که واشنگتن چه کاری انجام دهد، {احتمالا}در برابر دیدگاه خاورمیانه ای خود مقاومت خواهد کرد. ایران همچنان دشمن اسرائیل و آمریکا خواهد بود. همسایگان خلیج فارس عربستان هرگز از تسلط این پادشاهی راضی نخواهند بود. اسرائیل و ترکیه همچنین محاسبه خواهند کرد که جمع آوری این همه قدرت برای عربستان سعودی چه معنایی دارد و تعهد ایالات متحده به سعودی ها برای منافع آنها چه معنایی دارد. آنها بر این اساس واکنش نشان خواهند داد و احتمالاً به روشی که واشنگتن انتظارش را ندارد.

اما اگرچه همه این کشورها خواهان قدرت بیشتر هستند، اما آنچه که بیشتر از همه می‌خواهند حفظ ثبات رژیم‌هایشان است. آنها می‌خواهند چشم‌اندازی را بپذیرند که به درگیری‌های محلی پایان می‌دهد، رشد اقتصادی را تقویت می‌کند، و حتی فشار داخلی را کاهش می‌دهد. اگر پیمان آمریکا و عربستان محقق شود، آنها در نهایت آن را خواهند پذیرفت.با این حال، برای انجام این معامله، ایالات متحده باید اسراییل را متقاعد کند تا از مشارکت در آنچه بسیاری به عنوان مجازات دسته جمعی غیرنظامیان فلسطینی می دانند، دست بردارد. واشنگتن باید به جای نادیده گرفتن آرمان فلسطینیان، با کمک به ایجاد مسیری معتبر به سوی یک کشور فلسطینی ، با مشکلات فلسطینیان به طور گسترده‌تر مقابله کند. معامله واشنگتن باید با چالش ایران از طریق فریز کردن برنامه هسته‌ای و مهار شبکه نایبان منطقه‌ای ، هم از طریق بازدارندگی و هم از طریق برداشتن گام‌هایی برای کاهش تنش،مقابله کند و ایالات متحده باید یک کریدور تجاری ایجاد کند که به رشد اقتصاد خاورمیانه کمک کند. تنها در این صورت است که منطقه باثبات خواهد شد و تنها در این صورت است که واشنگتن از مسئولیت های فعلی خود رها خواهد شد.