به گزارش اکوایران، به گزارش اکوایران، اگر ایالات متحده به یک ابرقدرت عادی تبدیل شود، چگونه جهانی خواهیم داشت؟ اکنون دیگر انزواطلبی یک چشم‌انداز  بعید برای آمریکا به نظر نمی‌رسد و یک رویگردانی عظیم از ۸۰ سال استراتژی آمریکایی بسیار محتمل است. هال برندز، استاد برجسته امور جهانی در دانشکده مطالعات بین‌المللی پیشرفته جانز هاپکینز و عضو ارشد موسسه امریکن اینترپرایز،  در مقاله‌ای برای وبگاه فارن افرز به این مسائل پرداخته که اکوایران آن را در دو بخش ترجمه کرده است. قسمت اول آن در اینجا منتشر گردیده و اکنون بخش دوم آن تقدیم خوانندگان می‌گردد. 

رهایی آمریکا از بند مسئولیت

در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، جنبش «اول آمریکا» به دلیل ممانعت بیشتر مشاوران جریان اصلی، مخالفت جمهوری‌خواهان بین‌المللی‌گرا در کنگره و بی‌انضباطی شخص ترامپ هرگز به منصه ظهور نرسید. اما با توجه به نفوذ فزاینده ایدئولوژیک او در میان جمهوری‌خواهان و احتیاطی که این‌بار برای گزینش مشاوران و نزدیکان خود پیش خواهد گرفت، اگر ترامپ کاخ سفید را باز پس بگیرد، دو عامل اول کمتر اثر خواهند داشت. صرف‌نظر از اینکه ترامپ در ماه نوامبر پیروز شود یا خیر، ایده‌های او به طور فزاینده‌ای در بحث‌های سیاسی ایالات متحده محوریت دارد. بنابراین باید خطوط و پیامدهای دستورکار «اول آمریکا» که به طور مداوم اعمال می‌شود را درک کرد.

مانور ارتش چین تایوان

یکی از عناصر این رویکرد دفاع ملی‌گرایانه (غیرجهانی‌شده) است. اگرچه ایالات متحده همچنان قدرت نظامی بی‌نظیری خواهد داشت، سرمایه‌گذاری بیشتری روی دفاع موشکی، قابلیت‌های سایبری و سایر ابزارهای محافظت از سرزمین خود انجام می‌دهد و در صورت حمله دشمن به شهروندانش یا به چالش کشیدن حاکمیتش، با قدرت پاسخ خواهد داد؛ اما با این حال، واشنگتن دیگر از کشور‌های دوردستی که بقای آن‌ها آشکارا برای امنیت آمریکا حیاتی نیست، دفاع نخواهد کرد و به ارائه کالاهای عمومی که عمدتاً به مصرف دیگران می‌رسد، ادامه نخواهد داد. چرا ایالات متحده باید به خاطر اوکراین و کشورهای حوزه بالتیک یا به خاطر صخره‌های دریای چین جنوبی خطر جنگ با روسیه یا چین را به جان بخرد؟ چرا پنتاگون باید از تجارت چین با اروپا در برابر حملات حوثی‌ها محافظت کند؟ یک کشور معمولی چنین کاری نمی‌کند.

ایالات متحده‌ای عادی‌تر نیز متحدی محتاط‌تر خواهد بود. قدرت‌های بزرگ همیشه نگاه مقدسی به اتحادها نداشته‌اند. تاریخ سیاست‌های ائتلافی پر از ناامیدی و خیانت است. بنابراین، واشنگتن دست‌کم، با اتحادهای خود نه به عنوان سوگندهای خونی استراتژیک بلکه به عنوان معامله‌هایی که دائماً قابل بازنگری هستند، برخورد خواهد کرد. در ازای ادامه حمایت، ممکن است از اروپایی‌ها خواستار صرف بودجه بسیار بیشتر برای دفاع شده یا از سعودی‌ها بخواهد که تولید نفت خود را افزایش دهند. یا شاید واشنگتن به سادگی از اتحادهای خود خارج شود و اوراسیا را به دست اوراسیایی‌ها رها کند و روی انزوای جغرافیایی، توانایی کنترل خطوط دریایی و زرادخانه هسته‌ای خود برای دور نگه داشتن متجاوزان حساب باز کند.

بنابراین، سیاست قاره‌ای جایگزین جهانی‌گرایی می‌شود. حتی ایالات متحده‌‌ای که عقب نشسته باشد نیز تلاش خواهد کرد تا تسلطش بر نیمکره غربی را حفظ کند. با توجه به اینکه واشنگتن تمایل خود برای مدیریت امور امنیتی اوراسیا را از دست می‌دهد، این امر اهمیت بیشتری می‌یابد. بنابراین، «اول آمریکا» شامل «دکترین مونرو»ی احیاشده خواهد بود: عقب‌نشینی آمریکا از پایگاه‌های دنیای قدیم، مقدمه‌ای برای تلاش‌های بیشتر و شاید تندروانه‌تر برای حفظ نفوذ آمریکا در دنیای جدید و جلوگیری از به قدرت رسیدن رقبایش در آنجا.

وال استریت بازار سهام بورس نیویورک اقتصاد آمریکا

استراتژی «اول آمریکا» با محوریت حمایت‌گرایی و سلطه‌جویی اقتصادی همراه خواهد بود. ایالات متحده همچنان درگیر اقتصاد جهانی باقی خواهد ماند، اما در تلاش است تا به طور چشمگیری توازن منافع و هزینه‌های این مشارکت را تغییر دهد. دیگر هیچ تحملی برای تبعیض‌های نابرابر شرکای تجاری، حتی متحدان دموکرات، وجود نخواهد داشت. واشنگتن ترجیح خواهد داد برای کسب منافع بیشتر از روابط کلیدی، از قدرت بی‌نظیر خود استفاده کند. همانطور که ترامپ با وضع تعرفه‌های گمرکی به چین و اتحادیه اروپا ضربه زد، ایالات متحده با متحدان و مخالفان به طور مشابه برخوردی تهاجمی‌تر در پیش خواهد گرفت.

طبق این طرز فکر، زمانی که ایالات متحده نیمی از تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص می‌داد، می‌توانست با ملایمت برخورد کند؛ اما دنیایی با رقابت اقتصادی بیشتر، مستلزم واکنشی خشن است.

از همه مهم‌تر، ایالات متحده از جنبه‌های لیبرالی نظم لیبرال عقب‌نشینی خواهد کرد. با در نظر گرفتن دوره اول ترامپ، آمریکا سرمایه‌گذاری کمتری برای ترویج دموکراسی و حقوق بشر در نقاط دوردست و ظاهراً غیرمهمان‌نواز خواهد کرد. احتمالاً تعاملات صریحاً بده‌بستانی بیشتری با رژیم‌های غیردموکراتیک برقرار خواهد شد. تحت دولت دوم ترامپ، ایالات متحده حتی ممکن است به الگویی برای رفتار غیرلیبرال تبدیل شود، زیرا رهبران بلندپرواز کشورهای دیگر نیز به تقلید از تاکتیک‌های رهبر خودکامه کاخ سفید روی خواهند آورد. واشنگتن همچنین ممکن است بر قانون بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی حساسیت کمتری به خرج دهد؛ به این امید که محدودیت‌هایی که نظم لیبرال گاهی اوقات بر قدرت آمریکا اعمال می‌کند (چه حقوقی و چه نهادی) را سست کند.

همه این‌ها برای روابط ایالات متحده با قدرت‌های رقیب چه معنایی خواهد داشت؟ استراتژی «اول آمریکا» ممکن است منجر به اصطکاک مداوم با چین، به ویژه در مورد تجارت، گردد. در جاهایی که تهاجم خودکامه مستقیماً به امنیت و رفاه ایالات متحده لطمه بزند (مانند حملات نیروهای مقاومت خاورمیانه که منجر به کشته‌شدن شهروندان آمریکایی می‌شود یا تلاش چین برای قطع جریان نیمه‌رساناهای پیشرفته از تایوان)، تنش‌ها واقعاً شدید خواهند بود. با این حال، سیاستی که ارزش‌های لیبرال را تنزل دهد، رهبران غیرلیبرال را اطمینان‌خاطر ساخته و موجب می‌شود واشنگتن تمایل کمتری به رویارویی با پکن یا مسکو در مورد نقض هنجارهای بین‌المللی یا اجبار کشورهای کوچک در هزاران مایل دورتر از سواحل آمریکا داشته باشد. نوعی سازش با خودکامگان به طور طبیعی در چهارچوب این سیاست خارجی قرار می‌گیرد. هرگونه درگیری باقی‌مانده، بیشتر به رقابت سنتی قدرت‌های بزرگ (کشورهای بزرگ و جاه‌طلب که برای ثروت و نفوذ با هم درگیر می‌شوند) شباهت خواهد داشت تا دفاع آمریکا از نظم لیبرال.

جنگ اوکراین

در حقیقت، در این سناریو، ایالات متحده همچنان یک ابرقدرت بزرگ باقی خواهد ماند. حتی اگر واشنگتن فقط بر حفظ برتری در نیمکره غربی تمرکز کند، همچنان حوزه نفوذ بزرگتری نسبت به هر کشور دیگری خواهد داشت. در برخی از مناطق، ایالات متحده با بی‌پروایی کمتری نسبت به گذشته، به دنبال منافع یک‌جانبه خود خواهد بود. ممکن است یک ایالات متحده عادی حضور و درنده‌خویی کمتری داشته باشد؛ ترکیبی که می‌تواند جهان را از اساس تغییر دهد.

ابرقدرتی بدون هدف

منتقدان سیاست «اول آمریکا» هشدار داده‌اند که این سیاست برای ثبات جهانی ویرانگر خواهد بود و احتمالاً حق با آن‌هاست. تاریخ سیاست جهانی قبل از ۱۹۴۵ اطمینان چندانی نمی‌دهد که اوضاع به خودی به خود سامان یابد. رهبری آمریکا دیوهای جهان پیش از جنگ، یعنی برنامه‌های توسعه جهانی، درگیری‌های خونین درون مناطق حیاتی، سیاست‌های حمایت‌گرایانه تقابلی و تهدید قدرت‌گیری خودکامه‌ها را مهار کرد.

نسبت به سال ۱۹۴۵ یا ۱۹۹۱، امروزه ایالات متحده از لحاظ قدرت، در مقایسه با رقبای خود ضعیف‌تر است. اما قدرت آمریکا هنوز هم زیربنای نظم موجود در جهان را تشکیل می‌دهد. کافی است از اوکراین بپرسید؛ این کشور بدون سلاح، اطلاعات و پولی که واشنگتن در اختیارشان قرار داده، توسط روسیه کاملاً نابود می‌شد. یا از کشورهای اروپایی که برای محافظت در برابر تهدید روسیه به ناتو چسبیده‌اند، سؤال کنید. در آسیا، هیچ ائتلافی بدون مشارکت ایالات متحده نمی‌تواند قدرت چین را مهار کند. در خاورمیانه نیز رویدادهای اخیر این نکته را یادآوری کرده که تنها ایالات متحده می‌تواند از خطوط دریایی حیاتی و هماهنگی دفاع منطقه‌ای دفاع کند.

این وضعیت به این زودی‌ها تغییر نخواهد کرد. طرفداران خویشتن‌داری در سیاست خارجی آمریکا احتمالاً امیدوارند که عقب‌نشینی آمریکا کشورهای هم‌فکر را وادار به پیش‌قدم‌شدن کند. اما امروزه، در حالی که روسیه و چین در حال افزایش قدرت نظامی خود بوده و بسیاری از دموکراسی‌های اروپایی و آسیایی برای دستیابی و حفظ حداقل توانایی نظامی خود در تقلا هستند، بعید است که خلأ ایجادشده توسط عقب‌نشینی آمریکا، توسط تهاجمی‌ترین کشورهای جهان پر نشود.

ناتو دونالد ترامپ

با احتمال زیاد، سیاست «اول آمریکا» برای کشورهای خط مقدم (مانند اوکراین یا تایوان) فاجعه‌بار خواهد بود. این کشورها از حمایت ابرقدرتی محروم خواهند شد که تاکنون آن‌ها را در برابر متجاوزان همسایه تقویت کرده است. چنین رویکردی منجر به افزایش بی‌ثباتی در نقاط بحرانی جهان مانند شرق اروپا یا دریای چین جنوبی خواهد شد؛ جایی که قدرت‌های خودکامه با رقبای ضعیف‌تر روبرو هستند. هنجارهایی که بسیاری از مردم آن‌ها را بدیهی می‌انگارند، مانند توانایی تجارت بدون مانع در دریاها یا عدم مشروعیت فتح سرزمین‌ها، می‌توانند با سرعتی تکان‌دهنده از بین بروند. کشورهایی که توانسته‌اند تحت حمایت آمریکا همکاری کنند، ممکن است بار دیگر با شک بیشتری به یکدیگر بنگرند. با عمیق‌ترشدن بحران، احتمالاً کشورهای سراسر اوراسیا برای بقا خود به دنبال تقویت قوای نظامی، از جمله دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای بیافتند. یا شاید با عقب‌نشینی آمریکا، تنها شاهد افزایش چپاولگری و رفتارهای خبیثانه باشیم.

در همین حال، مشکلات جهانی دموکراسی، به ویژه در مناطقی که دموکراسی‌های شکننده با فشار خودکامه‌های قدرتمند همسایه دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بدتر خواهد شد. با کناره‌گیری آمریکا از دفاع از اقتصاد جهانی برد-برد یا حتی اقتصاد جهان آزاد نسبتاً همکاری‌محور که دولت بایدن بر آن تأکید دارد، احتمالاً شاهد افزایش حمایت از بازرگانی انحصاری و صنایع داخلی باشیم. اگر کشورها دیگر روی ایالات متحده برای حفظ نظم اقتصادی و دریایی آزاد حساب نکنند، به تصاحب منابع و بازارها روی خواهند آورد. تبدیل وضعیت طبیعی به «صلح آمریکایی» (Pax Americana) تعهد فوق‌العاده ایالات متحده را می‌طلبید و بازگشت به وضعیت گذشته چندان خوشایند نخواهد بود.

دنیایی از پشیمانی

با این حال، شاید برای خود ایالات متحده اوضاع چندان هم بد نباشد. طنز بزرگ سیاست خارجی پس از ۱۹۴۵ این است که کشوری که نظم لیبرال را ایجاد کرد، نیازی به آن ندارد. از این گذشته، ایالات متحده همچنان قوی‌ترین بازیگر جهان به شمار می‌رود. این کشور از موهبت‌های جغرافیایی و مزایای اقتصادی بی‌نظیری برخوردار است. احتمالاً واشنگتن تا مدتی در جهانی که با انتخاب‌های سیاست خارجیش بی‌ثبات‌تر شده، مشکلی نخواهد داشت.

تسای اینگ ون تایوان آمریکا

فرسایش امنیت در حاشیه اوراسیا، دهه‌ها پیشرفت ژئوپلیتیکی را از بین خواهد برد، اما بلافاصله امنیت فیزیکی ایالات متحده را به خطر نمی‌اندازد. در دهه ۱۹۳۰، اکثر آمریکایی‌ها نمی‌خواستند برای دفاع از دانزیک بمیرند؛ اما چند نفر واقعاً در دهه ۲۰۲۰ به سقوط ناروا اهمیت می‌دهند؟ از همین روی، بازگشت فتح سرزمینی برای کشورهای کوچک و آسیب‌پذیر تراژدی یک خواهد بود، اما برای یک ابرقدرت با تسلیحات هسته‌ای و مانع اقیانوسی، ناراحتی فوری ایجاد نمی‌کند.

ایالات متحده همچنین می‌تواند بسیار بهتر از اکثر کشورها، از تکه‌تکه‌شدن اقتصاد بین‌المللی جان سالم به در ببرد. در صورت رقابت شدید تجاری، قدرت بی‌نظیر آن اهرم فشار بزرگی را در اختیارش قرار می‌دهد و منابع سرشار، بازار داخلی گسترده و وابستگی نسبتاً کم به تجارت باعث می‌شود در دنیایی با رویکرد حمایت‌گرایانه، نسبتاً در موقعیت مناسبی قرار داشته باشد.

در این سناریو، ایالات متحده به طور واقعی نمی‌تواند شکوفا شود؛ زیرا آشفتگی‌هایی که جریان نفت خاورمیانه یا محموله‌های نیمه‌رساناها از تایوان را مختل سازد، می‌تواند باعث ایجاد هرج‌ومرج اقتصادی جهانی شده که آمریکایی‌ها را نیز بی‌نصیب نمی‌گذارد. اما به طرز عجیبی، شاید چنین آشفتگی‌هایی همچنان از نظر نسبی به نفع ایالات متحده باشد، زیرا سایر کشورها وضعیت بسیار بدتری پیدا خواهند کرد.

کشورهای اروپا و شرق آسیا مجبور خواهند شد سرمایه‌گذاری‌های کلان جدیدی در زمینه دفاع انجام داده و در عین حال، با رقابت‌های مجددی روبرو شوند که ممکن است مناطق آن‌ها را از هم بپاشد. در درجه اول، فروپاشی امنیت در خطوط کشتیرانی خاورمیانه بر آن دسته از کشورهای اروپایی و آسیایی تأثیر می‌گذارد که بیشترین وابستگی را به آن مسیرهای تجاری دارند.

ولادمیر پوتین شی جین پینگ

حتی با وجود تلاش‌های شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین برای اتکای به خود، چین نیز در صورت فروپاشی نظم لیبرال متحمل خسارات سنگینی خواهد؛ چرا که وابستگی شدیدی به واردات و بازارهای صادراتی دارد.

البته در نهایت، ایالات متحده هزینه بالاتری خواهد پرداخت. اگر روزی چین پس از عقب‌نشینی آمریکا بتواند بر شرق آسیا تسلط یابد، ممکن است اهرم اقتصادی و دیپلماتیک بر ایالات متحده به دست آورد؛ حتی اگر هرگز نتواند از نظر نظامی کاری از پیش ببرد. گسترش نفوذ چین در مناطق مختلف جهان تدریجاً می‌تواند به پکن مزایای ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی قدرتمندی اعطا کند و ایالات متحده را حتی در قلعه نیمکره‌ای خود ناامن سازد.

در همین حال، اصطکاک اقتصادی بین‌المللی ناشی از حمایت‌گرایی و هرج‌ومرج رشد اقتصادی آمریکا را کاهش می‌دهد که می‌تواند منجر به تشدید درگیری‌های اجتماعی و سیاسی در داخل شود. و اگر دموکراسی در خارج از کشور عقب بنشیند و خودکامگی‌های قدرتمند پیشروی کنند، ممکن است همانطور که در دهه ۱۹۳۰ اتفاق افتاد، صدای خودکامگان درون ایالات متحده تقویت شود.

در بدترین سناریو، اما سناریویی که تاریخ‌نگاران بلافاصله آن را تشخیص خواهند داد، ایالات متحده نهایتاً می‌فهمد که فروپاشی نظم جهانی مستلزم بازگشت جدی آن است، اما از موضع بسیار ضعیف‌تری، آن هم زمانی که اوضاع در اوراسیا از کنترل خارج شده باشد. با این حال، ممکن است مدتی طول بکشد تا این اتفاق بیافتد. پس از پایان جنگ جهانی اول، زمانی که ایالات متحده عقب‌نشینی کرد، یک نسل طول کشید تا جهان به طور کامل از هم بپاشد و واشنگتن را مجبور به بازگشت کند. تا زمانی که فاجعه رخ داد و توازن قوا در اروپا و آسیا به طور همزمان فرو ریخت، بی‌نظمی و آشفتگی فزاینده، اکثر آمریکایی‌ها را متقاعد ساخت که به جای بازگشت، از امور جهانی کناره‌گیری کنند. بر اساس همان ویژگی‌هایی که ایالات متحده را در کوتاه‌مدت از وخامت نظم جهانی دور نگه می‌دارد، واشنگتن می‌تواند مدت‌ها منتظر بماند تا این وخامت غیرقابل‌تحمل شود.

جذابیت و تراژدی شعار «اول آمریکا» این است که موهبت ابرقدرتیش، اگرچه به طور موقت، آن را از عواقب تصمیم‌گیری‌های بدش محافظت می‌کند. با گذشت زمان، ایالات متحده نیز از ظهور دنیای «اول آمریکا» پشیمان خواهد شد، اما تنها پس از آنکه بسیاری از کشورهای دیگر از آن پشیمان شوند.