چین و روسیه جهان را به هم میریزند-۱
جهانی سراسر آشوب؛ تغییرات تاریخی عمیق در راه است!
اکوایران: دلیل اینکه جهان امروز چنین آشفته به نظر میرسد این است که حقایق قدیمی در حال فروپاشیاند و خطوط جهان جدید در حال شکلگیریاند.
به گزارش اکوایران، در شرایطی که به نظر میرسد جامعه آمریکا روز به روز نسبت به مداخله دولت در مسائل جهانی بیمیلتر میشود، عدهای از تحلیلگران تغییر سیاست خارجی ایالات متحده در این راستا را -بالاخص با بالا گرفتن احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید- با تردید نگاه میکنند. به باور آنها چنین رویکردی باعث تغییرات شگرف در نظم بینالمللی شده و منافع غرب را در نهایت به خطر میاندارد.
هال برندز، استاد برجسته روابط بینالملل و صاحب کرسی هنری کیسینجر در دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز، با انتشار یادداشتی در بلومبرگ با عنوان «چین و روسیه جهان را به هم میریزند» این موضوع را مورد بررسی خود قرار داده است. اکوایران این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده که در ادامه بخش اول آن ارائه میشود:
جهانی پرآشوب و تغییرات تاریخی عمیق در راه
از اوکراین تا غزه تا دریای چین جنوبی، جهان پر از بحران است. رقابت دیپلماتیک، همکاری بین المللی را فلج کرده است؛ خوشبینی به فناوری جای خودش را به نگرانی بابت فناوری داده است. ابرقدرت جهان لنگانلنگان به سوی انتخاباتی با پیامدهای سرنوشتساز در حرکت است و رقبای درون انتخابات با شور فراوان خودشان را برای جنگهای فعلی و شاید آینده آماده میکنند. هر کدام از این چالشها به نوبۀ خود نشان دهندۀ این است که تغییرات تاریخی عمیقتری در راه هستند.
«فضای بین المللی کنونی آشفته است چرا که همۀ عوامل ضروری همزمان دچار مشکل شدهاند.» این جمله را هنری کیسینجر در سال 1968 نوشت، یعنی زمانی که گردبادی از تغییرات -استعمارزدایی، اعتراضات داخلی، تغییر تعادل قدرت- نظم پس از جنگ جهانی دوم را به چالش میکشیدند. اما ارزیابی کیسینجر برای فهم جهان آشفتۀ امروز هم نقطۀ آغاز خوبی است.
تا یک نسل پس از جنگ سرد، مجموعهای از حقایق جهان را شکل میدادند: پیروزی دموکراسی بر اقتدارگرایی، فضایل جهانیسازی و نوآوری، چشمانداز صلح قدرتهای بزرگ و نقش تثبیت کنندۀ قدرت آمریکا. این حقایق، بنیان جهانی بودند که شدیداً به سود ایالات متحده و متحدانش بود. این حقایق از لحاظ تاریخی برای تجارت و اقتصاد جهانی هم مفید بودند. دلیل اینکه جهان امروز چنین آشفته به نظر میرسد این است که آن حقایق قدیمی در حال فروپاشیاند و خطوط جهان جدید در حال شکلگیریاند.
نظم در حال ظهور، نظمی است که در آن بلوکهای ژئوپلیتیک عقب هستند و رقبای استراتژیک نبردهای بیهودۀ ایدئولوژیک و فناورانهای را هم علیه هم به راه میاندازند. اقتصاد بین المللی به یک میدان نبرد تبدیل شده است و کشورها هم بر یکدیگر تکیه دارند و هم از احساس ناامنی میکنند. حل مشکل و حکمرانی جهانی روز به روز بیشتر همچون چیزهایی به نظر میرسند که مربوط به عصری شادتر بودند. خشونت بین المللی در حال افزایش است و خطر جنگی بزرگ -حتی جنگی جهانی- بزرگتر میشود. قدرت ایالات متحده همچنان بزرگ است اما با ناپایدار شدن سیاست آمریکا، رفتار این کشور هم دمدمی مزاجتر میشود.
تمام این آشفتگیها هنوز هم میتواند آیندۀ خوبی را رقم بزند. اما پیش از هر چیز، سیاستگذاران و کارچاقکنها باید متوجه شوند که عصر تکه تکه شدن در راه است.
عصر طلایی جهانیسازی
جهان پس از جنگ سرد ناامنیها، بیعدالتیها و خشونتهای خودش را داشت. اما این جهانی که پس از فرو ریختن دیوار برلین ظهور کرد، هنوز هم مثل زمانی با پیشرفت و نویدهای خوشایند بیهمتا بود.
دموکراسی شدیداً از اقتدارگرایی سرتر بود: تعداد دموکراسیها از 40 دموکراسی در اوایل دهۀ 1970 تا سال 2000 به 120 عدد افزایش یافت. جهانیسازی در اوج بود. بین سالهای 1989 و 2019، تجارت جهانی تقریباً چهار برابر شد و سرمایهگذاری مستقیم خارجی بین سالهای 1992 و 2000، تقریباً هشت برابر شد. گشودگی اقتصادی استانداردهای زندگی را در سرتاسر جهان افزایش میدادند. همچنین باور جمعی بر این بود که با ایجاد رفاه مشترک، تنشهای بین المللی کاهش خواهند یافت و فقط سرکشترینها ایجاد مشکل خواهند کرد.
جهانیسازی هم به نوبۀ خود تحت تأثیر انقلاب دیجیتال بود که تجارت را تسهیل و تولید را بیشتر کرد. بهنظر میرسید که فناوری اطلاعات هم به سود فناوری باشد: شبکههای اجتماعی باعث افزایش اعتراضاتی شد که در اوایل دهۀ 2010، رژیمهای سرکوبگر مصر و اوکراین را سرنگون کردند.
پیشرفت، سویۀ تاریکی هم داشت. تروریسم فاجعهبار، از آن نوعی که ایالات متحده در یازده سپتامبر از آن رنج برد، نشان داد چگونه بازیگران ضعیف میتوانند از سادگی مسافرت، ارتباطات و اقتصاد بین المللی بهره ببرند تا در سطح جهانی حمله کنند.
به صورت کلی اما، جهانی که قرار بود با ادغام اقتصادی آرام شود، به نظر برای صلح قدرتهای بزرگ مناسبتر بود. و در حالی که تهدید جنگی بزرگ کم شده بود، قدرتهای پیشتاز انرژیهایشان را متوجه ابتکارات و نهادهایی -از مقابله با افراطیگری خشونت تا ساخت سازمان تجارت جهانی- میکردند که قرار بود تهدیدهای فراملی را مهار و قوانین بین المللی را تقویت کنند.
تمام این پیشرفتها از پشتیبانی ایالات متحده برخوردار بودند. اتحادهای آمریکایی در زمانۀ صلح و پایداری در اروپای شرقی و غرب اقیانوس آرام بسته شدند. واشنگتن مدافع دموکراسی و جهانیسازی بود؛ این کشور مدافع اقدام جمعی علیه افزایش سلاحهای هستهای و دیگر مشکلات بود. شرکتهای فناوری آمریکایی نوآوریهایی داشتند که عصر دیجیتال را به پیش راندند. به گفتۀ یکی از اسناد پنتاگون، نظم پساجنگ سرد «نهایتاً از پشتیبانی ایالات متحده برخوردار بود.»
این مسئله برای شرکتها و سرمایهگذارانی که سوار موج جهانیسازی بودند هم عالی بود. شرکتهای چندملیتی میتوانستند از کارآییهای جدیدی در یک اقتصاد جهانی گشوده و در هم ادغام شده بهرهمند شوند. آنان میتوانستند در فضایی امنی که عمو سام فراهم کرده بود تجارت و سرمایهگذاری کنند.
جهانیسازی به پایین نگه داشتن تورم کمک کرد، تا حدی از این طریق که به اقتصادهای توسعهیافته اجازه داد از نیروی کار مقرون به صرفه استفاده کنند. مخصوصاً دوراهیهای تجارت با رژیمهای سرکوبگر، یا حتی رقبای بالقوه، آنقدرها هم دشوار به نظر نمیرسید چرا که انتظار میرفت خودِ تجارت بازیگران مشکلآفرین را به جناحهایی مسئولیتپذیر تبدیل کند. به این معنا، عصر پس از جنگ سرد، عصر طلایی بود. اما حالا، عوامل کلیدی به عقب برگشتهاند.
جنگ ایدهها
با نگاه به عقب، پیشرفت پس از جنگ سرد شکنندهتر از چیزی بود که به نظر میرسید: بسیاری از دموکراسیهای جدید بهخوبی تثبیت نشده بودند و همین مسئله آنها را در برابر بازگشت اقتدارگرایی شکننده میکرد. دیگر ویژگیهای آن عصر هم شمشیرهای دولبه بودند. جهانیسازی رفاه را به ارمغان آورد اما نابرابری و ناامنی فرهنگی را هم همراه خود آورد -تأثیراتی که باعث یک جنبش نئوپوپولیست شد که هنوز تمام نشده است. فناوری اطلاعات ابزارهای جدیدی را در اختیار دگراندیشان گذاشت تا با استفاده از آنها حکام سرکوبگر را نقد کنند اما به آن حکام هم راههای بهتری برای ردیابی و خفه کردن آن منتقدان داد.
اساساً، نظم پس از جنگ سردی که بر سلطۀ ایالات متحده و غرب تکیه داشت، به محض کمرنگ شدن آن سلطه دچار مشکل شد.
در اقتصاد جهانی شکوفا، روسیه احیا شد و چین به میزان قابل توجهی رشد کرد. واشنگتن و بسیاری از متحدانش توجهی به بودجههای نظامیشان نکردند چون در پیلۀ محافظتی هژمونی آمریکا، بسیار راحتتر از این بودند که به این مسئله فکر کنند.
با گذشت زمان، کشورهایی که از سیستمی ریشهدار در ارزشهای لیبرال و رهبری ایالات متحده متنفر بودند، چالشهای خصمانهتری را به وجود میآوردند: روسیه به همسایههایش، گرجستان و اوکراین، حمله کرد، چین ادعا کرد دریای چین جنوبی به این کشور تعلق دارد و به تدریج هم آنجا را فتح کرد؛ در خاورمیانه، بذر آشفتگی کاشته شد. این حملات درست زمانی اتفاق افتاد که تعهد آمریکا به آن سیستم در حال تضعیف بود.
تلاشهای ناکام برای تحول عراق و افغانستان در اوج تأثیر عصر پس از جنگ سرد باعث تضعیف روحیهها شد. بحران مالی جهانی 2009-2008 سیاست آمریکا را به هم ریخت و جانِ انرژیهای راهبردی این کشور را گرفت. ریاستجمهوری دونالد ترامپ، زمانی که واشنگتن، چین را رقیب خودش اعلام کرد -اما همچنین به نظر میرسید با بسیاری از متحدانش در جنگ باشد- مظهر این بود که خط مشی آمریکا چقدر نامطمئن شده است.
در سال 2022، زمانی که ولادیمیر پوتین کوشید پس از ایجاد اتحادی «بیحد و حصر» با چین شی جینپینگ، اوکراین مستقل را نابود کند، بدون شک عصر پس از جنگ سرد تمام شد. این عصری که تازه آغاز شده است، ویژگیهای قابل توجهی دارد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
قیمت جدید محصولات ایران خودرو رسما اعلام شد / توضیحات وزیر صمت درباره افزایش قیمت خودروها
-
معاون سازمان انرژی اتمی: ایران ظرفیت غنی سازی را به شکل قابل ملاحظهای افزایش میدهد/ مجموعهای از سانتریفیوژهای پیشرفته را بکار میگیریم
-
نبرد غولها در میانه بازی بزرگ؛ چگونه پوتین و بن سلمان جهان را به لرزه درآوردند؟
-
هشدار اکونومیست درباره درباره ورود «ماسک» به سیاست: خطر ظهور الیگارشی فاسد در آمریکا
-
از قطع روابط تا دیدار ژنرالها؛ واکاوی تلاشهای ریاض برای نزدیکی به تهران
-
ایران وارد فاز مهاجرت عام شده است
-
پاسخ قاطع ایران به قطعنامه شورای حکام/ راهاندازی سانتریفیوژهای پیشرفته
-
بازار سهام این هفته مثبت خواهد بود؟
-
لحظه تعیین کننده جنگ؛ چگونه پوتین از خط قرمز دکترین بازدارندگی جنگ سرد عبور کرد؟