به گزارش اکوایران، مشارکت فزاینده کشورهای خلیج فارس در تلاش‌های میانجیگری، گواه بر نفوذ روزافزون قدرت‌های میانی در سیاست بین‌الملل است. این امر همچنین بازتابی از تلاش میانجی‌گران سنتی برای انطباق با پیچیدگی‌های دنیای چندقطبی، به هم پیوسته و شبکه‌ای در حال ظهور است. 

نیکولای ملادِنوف در مقاله‌ای برای وبگاه مؤسسه واشنگتن به جایگاه، کارایی و تأثیر نقش میانجیگری کشورهای عربی خلیج فارس پرداخته و چالش‌ها و فرصت‌های پیش روی را مورد بررسی قرار می‌دهد. این مقاله توسط وبگاه اکوایران در دو بخش ترجمه شده و در ادامه، بخش اول آن تقدیم خوانندگان می‌گردد.

رقابت‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی نوظهور

در بحبوحه نیاز فزاینده به همکاری در حل مناقشات، نظام کنونی روابط بین‌الملل تحت فشار رقابت‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی دیرپا و نوظهور قرار دارد. در این راستا، بازیگران جدیدی مانند کشورهای خلیج فارس وارد عرصه میانجیگری بین‌المللی شده و نقش مهمی در پرکردن شکاف‌هایی که قدرت‌های سنتی به جا گذاشته‌اند، ایفا می‌کنند. دیدگاه‌های تازه آن‌ها در مورد حل‌وفصل مناقشات در دنیایی به طور فزاینده پیچیده، بسیار ارزشمند است.

قدرت‌های سنتی در زمینه میانجیگری، مانند ایالات متحده و کشورهای اروپایی، گاهی اوقات می‌بینند که روش‌های امتحان‌شده و آزمایش‌شده آن‌ها برای ویژگی‌های خاص مناقشات جدید که ریشه عمیقی در بافت‌های محلی و پویایی قدرت منطقه‌ای دارند، نامناسب است. رویکرد آن‌ها به میانجیگری که اغلب بر فرآیندهای رسمی، ساختاریافته و مبتنی بر قانون استوار است، احتمالاً برای سازگاری با ماهیت سیال و پویای این مناقشات به انعطاف بیشتری نیاز داشته باشد.

علاوه بر این، سابقه دخالت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی در مناطق درگیر که می‌تواند منجر به درک جانب‌داری یا منافع خاص شود، بی‌طرفی و بی‌غرضی برخی کشورها به عنوان میانجی‌گر را زیر سؤال می‌برد. تحت فشار افکار عمومی، ممکن است اولویت‌دادن به نتایج سریع و ملموس منجر به راه‌حل‌های فوری شود که به ریشه‌های اصلی مناقشات نمی‌پردازد. این رویکرد اغلب ناشی از فقدان حساسیت نسبت به عوامل تاریخی، فرهنگ «پیشرفت به هر قیمتی» و رویکرد «یک نسخه برای همه» به سیستم‌های سیاسی و حکومتی است. چنین رویکردی مانع اثربخشی بوده و مورد حمایت بازیگران منطقه‌ای نیست. در مقابل، سبک میانجیگری کشورهای خلیج فارس ممکن است برای هدایت این چالش‌ها مناسب‌تر باشد.

آنتونی بلینکن محمد بن عبدالرحمان آل ثانی قطر آمریکا

کشورهای خلیج فارس در تلاش‌های میانجی‌گری در مناقشات منطقه‌ای و بین‌المللی نقش مهمی ایفا کرده‌اند. برای مثال، قطر در میانجی‌گری موفق در بحران سال ۲۰۰۸ لبنان، میزبانی مذاکرات آمریکا و طالبان در دوحه و اخیراً میانجی‌گری بین اسرائیل و حماس فعال بوده است. کویت از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ در تلاش برای حل‌وفصل اختلاف قطر با برخی از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نقش حیاتی ایفا کرد. عربستان سعودی به طور سنتی تلاش داشته تا با توافق مکه و میزبانی مذاکرات جده، جنگ داخلی سودان و اختلاف گروه‌های فلسطینی را حل کند. دیپلماسی محتاطانه عمان مذاکرات اولیه بین ایالات متحده و ایران که منجر به توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ شد را تسهیل کرد. امارات متحده عربی، به ویژه با نقش محوری خود در توافقنامه صلح اتیوپی-اریتره در سال ۲۰۱۸، تسهیل تبادل زندانیان جنگی بین روسیه و اوکراین و در عرصه چندجانبه با میزبانی اجلاس کاپ۲۸ دوبی، به طور فعال وارد عرصه میانجی‌گری شده است.

نقطه شروع آشکار بررسی سبک میانجی‌گری کشورهای خلیج فارس و چرایی تناسب بیشتر آن با آشفتگی ژئوپلیتیکی کنونی است. اگرچه شاید تعریف یک «سبک» خاص از میانجی‌گری و حل‌وفصل مناقشات نارسا باشد، اما چند عنصر مشترک در حال ظهور است. یکی از این عناصر مفهوم «صلح» بوده که یک روش سنتی عربی برای حل‌وفصل مناقشات است که بر آشتی و احیای روابط تأکید دارد. این مفهوم که دارای ریشه عمیقی در فرهنگ عربی بوده، نقش مهمی در شکل‌دهی سبک میانجی‌گری خلیج فارس دارد. با این حال، هر کشوری با دیدگاه فرهنگی و تاریخی منحصر به فردش، ارزش‌افزوده خود را به میدان می‌آورد. عوامل متعددی از نقش «مجلس» و مفهوم «صلح» گرفته تا عوامل مدرن‌تر مانند ساختار فدرال امارات متحده عربی، سیاست خارجی منطقه بر اساس اتحادهای چندلایه و یا روابط قوی آن با شمال و جنوب جهانی، سبک نوظهور میانجی‌گری و حل‌وفصل مناقشات خلیج فارس را ترسیم می‌کند.

برخی از تحلیلگران بر این باورند که ماهیت شخصی رویکرد میانجی‌گری خلیج فارس با حکومت‌های سلطنتی که در آن تصمیم‌گیری شدیداً متمرکز بوده، درآمیخته است. آن‌ها استدلال می‌کنند که این ثبات امکان رویکردی منسجم به سیاست و دیپلماسی، از جمله تلاش‌های میانجی‌گری را فراهم می‌سازد که می‌تواند در ایجاد اعتماد و تفاهم بین طرف‌های درگیر مفید باشد.

با این حال، نسبت‌دادن سبک میانجی‌گری خلیج فارس صرفاً به نظام سیاسی آن، ممکن است بر تمایل فرهنگی عمیق‌تری برای ایجاد روابط پایدار، به منظور حل‌وفصل مناقشات سایه بیاندازد. در مقایسه با تمرکز غرب بر شناسایی سریع مشکلات و مداخله، رویکرد خلیج فارس به طور قابل توجهی بر ایجاد اعتماد و روابط، به طور آهسته و محتاطانه تأکید دارد.

ویژگی‌های بارز سبک میانجی‌گری خلیج فارس

در خلیج فارس، درکی فزاینده از رابطه هم‌زیستی میان ثبات منطقه‌ای و رفاه ملی وجود دارد. این امر به طور آشکار در امارات متحده عربی مشهود است که بر کاهش تنش و عادی‌سازی روابط با بازیگران حیاتی منطقه، یعنی ایران، اسرائیل، ترکیه، قطر و سوریه تمرکز کرده و بر تنوع‌بخشی به اقتصاد خود تأکید دارد. به طور مشابه، کاهش تنش عربستان سعودی با ایران بخشی از تمرکز گسترده‌تر سیاست خارجی ریاض بر حمایت از برنامه توسعه اقتصادی-اجتماعی این کشور یعنی «چشم‌انداز ۲۰۳۰» است.

چشم‌انداز ۲۰۳۰ محمد بن سلمان عربستان سعودی

از آنجایی که همه کشورهای منطقه در تلاش برای رسیدن به آینده‌ای فراتر از سوخت‌های فسیلی هستند، به طور فزاینده‌ای متوجه شده‌اند که تنوع‌بخشی اقتصادی پایدار به صلح و امنیت در منطقه و فراتر از آن وابسته است. بنابراین، میانجی‌گری کشورهای خلیج فارس به همان اندازه که به توافق‌های منطقه‌ای مربوط می‌شود، به محافظت از منافع اقتصادی، خطوط تأمین منابع، مسیرهای تجاری و در نهایت، موفقیت استراتژی‌های تنوع‌بخشی اقتصادیشان ارتباط دارد.

این تمرکز بر ثبات که متفاوت از رویکرد کشورهای غربی مبنی بر ترویج ارزش‌های دموکراتیک و حقوق بشر در تلاش‌های حل‌وفصل مناقشات متمرکز است، یکی از جنبه‌های کلیدی استراتژی میانجی‌گری کشورهای خلیج فارس به شمار می‌رود. رویکرد آن‌ها عملگراتر و کمتر دستوری بوده که می‌تواند در مواجهه با درگیری‌های پیچیده، حس اطمینان خاطر ایجاد کند.

کشورهای خلیج فارس همچنین رویکردهای متمایزی را برای میانجی‌گری ترویج کرده‌اند که با محرمانه‌بودن و تمرکز بر ایجاد روابط پایدار همراه است. این روش در بافت اجتماعی-فرهنگی منطقه ریشه دارد؛ جایی که دیپلماسی اغلب به دور از چشم عموم انجام شده و ظرافت‌های مذاکره بر نمایش علنی مخالفت ارجحیت دارد. این رویکردی ریشه‌دار در سنت عربی است. با تأکید بر این سبک، کشورهای خلیج فارس در ارائه محیطی امن و قابل اعتماد برای طرف‌های درگیر که ممکن است نسبت به عواقب بالقوه دیپلماسی عمومی پرمخاطره محتاط باشند، مهارت یافته‌اند.

عُمان، کشوری که طی جنگ ایران و عراق، با اجازه‌دادن به بغداد برای استفاده از تأسیساتش برای انجام حملات هوایی علیه ایران، تقریباً در آستانه دخالت در این جنگ به نفع صدام حسین قرار داشت، اکنون به عنوان «سوئیسِ خاورمیانه» شناخته می‌شود و نقش میانجی‌گری و تسهیلگری آرام را بر عهده گرفته است. در سال ۱۹۸۰، ایالات متحده مجبور شد برای جلوگیری از مشارکت عمان در حملات به ایران میانجی‌گری کند. در سال ۲۰۱۵، عمان به طور مخفیانه به میانجی‌گری توافق هسته‌ای ایران و آمریکا کمک کرد که منجر به برجام شد و عمان را به آنچه که جیمز ورال به درستی «کشور میانجی» می‌نامد، تبدیل کرد. این اصطلاح به کشوری اشاره دارد که به دلیل بی‌طرفیِ مشهود و مهارت‌های دیپلماتیکش، اغلب به عنوان میانجی یا تسهیل‌کننده در مذاکرات بین‌المللی عمل می‌کند.

حسین امیرعبداللهیان ایران عمان بدر البوسعیدی

تمرکز بر احتیاط و دیپلماسی آرام نیز خود را در تلاش موفقیت‌آمیز امارات متحده عربی برای میانجی‌گری در بزرگترین تبادل زندانیان جنگی بین روسیه و اوکراین در ژانویه ۲۰۲۴ را نیز به خوبی نشان داشت. همچنین به تازگی، امارات برای تضمین توافق بین کمیسیون اروپا، قبرس، ایالات متحده و بریتانیا برای فعال‌سازی کریدور دریایی جهت ارسال کمک‌های بشردوستانه به غزه، نقش حیاتی داشته است. امارات متحده عربی در طول دو سال عضویت موفق خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد (۲۰۲۲-۲۰۲۳) بر «پل‌سازی» بین شمال و جنوب جهانی، با در نظر گرفتن حساسیت‌های خاورمیانه و نشان‌دادن این‌که منافع ملی می‌تواند از طریق نوع‌دوستی به شکل ظریفی تأمین شود، تمرکز کرد. این رویکرد با به کارگیری یک سبک میانجی‌گری «مثبت» که بر دستیابی به اهداف گسترده به جای حفظ مواضع سرسختانه متمرکز بوده، به طور موفقیت‌آمیزی برای ابتکارات آن‌ها حمایت جلب کرده است.

در همین راستا، ذکر این نکته ضروری است که رویکرد کشورهای خلیج فارس در قبال حل‌وفصل مناقشات نه تنها استراتژیک بلکه از نظر فرهنگی نیز حساس است. تأکید بر راه‌حل‌های مبتنی بر اجماع نشان‌دهنده درک عمیق از اهمیت حفظ آبرو در روابط دیپلماتیک است، به ویژه در منطقه‌ای که در آن شرف و اعتبار اهمیت قابل توجهی دارد. دیپلماسی آرام که بر اصول احترام متقابل و محرمانه‌بودن استوار است، به ویژه در حل‌وفصل اختلافاتی که احتمالاً در غیر این صورت، با نِمود شدید قطبی‌سازی رسانه‌های اجتماعی و توجه جهانی تشدید شود، بسیار مؤثر بوده است. باید اشاره شود که این روش‌ها از رویکرد رایج «چماق و هویج» غرب استفاده نکرده که بخشی به دلیل انزجار فرهنگی نسبت به این تاکتیک و بخشی هم به دلیل عدم دسترسی آشکار به آن است. در عوض، کشورهای خلیج فارس با اهرم قدرت اقتصادی خود به عنوان قدرت‌های میانی، از ابزار قدرتمندتری نسبت به توان نظامی-سیاسی ابرقدرت‌ها بهره می‌گیرند.

علاوه بر این، رویکرد میانجی‌گری کشورهای شورای خلیج فارس فراتر از صرفاً برقراری توافقات بوده، بلکه هدف آن تقویت روابط است. این کشورها بر این باورند که حل‌وفصل مناقشات یک رویداد منفرد نیست، بلکه فرآیندی است که به پرورش درک متقابل، همکاری و وابستگی متقابل بین طرف‌های درگیری نیاز دارد.

برای مثال، قطر به دلیل تسهیل توافق صلح افغانستان در سال ۲۰۲۰ و میانجی‌گری اخیر برای آزادی برخی از اسرای اسرائیلی در غزه، توجه گسترده‌ای به خود جلب کرد. توانایی آن در انجام چنین میانجی‌گری‌های برجسته‌ای تحت تأثیر روابط بلندمدت با طالبان و حماس شکل گرفته است. دوحه تأکید داشته که به درخواست ایالات متحده در این پرونده‌های مهم مشارکت کرد.

قطر حماس

ایجاد روابط بلندمدت، نه تنها در نمونه‌های بالا، بلکه برای رویکرد خلیج فارس نیز امری حیاتی به شمار می‌رود. روابط دیرینه عربستان سعودی با سودان در گرد هم آوردن طرف‌های درگیر در روند جده نقشی اساسی دارد. به همین ترتیب، روابط عمیق امارات متحده عربی با مصر و اتیوپی به این کشور اجازه داده تا در مناقشه سد النهضه بین این دو کشور میانجی‌گری کند.

موقعیت‌های استراتژیک کشورهای خلیج فارس به عنوان چهارراه‌ها، به آن‌ها نقشی نمادین و عملی به عنوان پل‌هایی در امور بین‌الملل می‌بخشد. این مزیت جغرافیایی، همراه با روابط تجاری بین‌المللی قوی آن‌ها و جاه‌طلبی‌هایشان برای تبدیل‌شدن به قطب‌های جهانی تجارت و نوآوری، لایه‌های قابل توجهی از نفوذ و توانایی را به تلاش‌های میانجی‌گری آن‌ها می‌افزاید.

هر چقدر هم بر اهمیت ویژگی‌های رویکرد کشورهای خلیج فارس به میانجی‌گری، یعنی تمرکز بر ثبات و منافع اقتصادی، اختیار و محرمانگی و اجماع‌سازی، تأکید کنیم، کم است. در مناطق پر از درگیری، جایی که توازن قدرت ظریف بوده یا احتمال سوءتفاهم و تشدید تنش‌ها زیاد است، نقش میانجی باید فراتر از تسهیل گفتگو باشد. تعهد کشورهای خلیج فارس به چنین اصولی، خدمات میانجیگری آن‌ها را به ابزار دیپلماتیک ارزشمندی تبدیل کرده، ابزاری که به دلیل تواناییشان در تولید نتایجی مؤثر و هم‌راستا در نیازهای طرفین به حفظ حریم خصوصی و اعتماد، مورد توجه قرار گرفته است.

با وجود تفاوت‌های ظریف در سیاست خارجی، کشورهای خلیج فارس دارای رویکردی اساسی به حل‌وفصل مناقشات هستند که ریشه عمیقی در ارزش‌های فرهنگی احترام و اجماع دارد. با این حال، تفاوت‌های ظریفی نیز وجود دارد.

عمان، دولت میانجی

عمان ترکیبی از دیپلماسی سنتی و خرد فرهنگی را به کار می‌برد و بر میانجیگری و عدم مداخله اولویت می‌دهد. سبک حل‌وفصل مناقشات عمان با رویکردی عملگرا و دیپلماتیک، با تمرکز بر میانجیگری، حل مسئله و اعتمادسازی مشخص می‌شود.

سلطان هیثم سلطان عمان ابراهیم رییسی

تلاش‌های مسقط عمدتاً بر خاورمیانه و همسایگی مستقیم آن متمرکز است و به جای منافع سریع، دستیابی به نتایج برد-برد را هدف قرار می‌دهد. فعالیت‌های میانجیگری عمان همچنین تحت تأثیر نقش منحصر به فرد آن به عنوان تسهیل‌کننده پشت‌پرده قرار داشته که امکان انجام نوع خاصی از میانجیگری در شرایط خاص را فراهم می‌سازد. میانجیگری عمان در شرایطی که کشورهای همسایه اقدامات آن را بپذیرند، محتمل‌تر است. علاوه بر این، سبک عمان تحت تأثیر تعهد آن به حفظ اعتماد همه طرف‌های درگیر در روند میانجیگری و مشارکت‌های استراتژیک با شرکای اصلی مانند ایالات متحده است.

قطر، میانجی‌گر پرریسک

قطر به عنوان یک میانجی پویا در حل‌وفصل مناقشات بین‌المللی خود را مطرح ساخته است. این کشور با به‌کارگیری چارچوبی چندوجهی برای دیپلماسی و نشان‌دادن انعطاف‌پذیری، پس از سال ۲۰۲۰ میلادی در عرصه برقراری صلح در سطح جهان، نقش قابل توجهی ایفا می‌کند.

سبک قطر در حل‌وفصل مناقشات شامل درگیرشدن در اشکال مختلفی از آن، از جمله دیپلماسی پیشگیرانه، میانجی‌گری بی‌طرفانه و حمایت از اقدامات چندجانبه برای پیشگیری از درگیری است. نقش قطر پس از بحران خلیج فارس در سال ۲۰۱۷ کاهش یافت، اما در اوایل دهه ۲۰۲۰ و با بازگشت به میانجی‌گری بی‌طرفانه دوباره ظهور کرد. این نقش‌آفرینی به ویژه پس از توافق آمریکا-طالبان و اخیراً پس از بحران غزه، مورد توجه گسترده قرار گرفت.

آنتونی بلینکن تمیم بن حمد آل ثانی آمریکا قطر

قطر معمولاً زمانی با میانجی‌گری در یک مناقشه موافقت می‌کند که طرفین به طور رسمی از آن درخواست کنند. این موضوع در مورد مذاکرات آمریکا-طالبان مشهود بود، جایی که طالبان میان بازیگران منطقه‌ای برای نقش میانجی‌گری، گزینه‌های مختلفی را بررسی کرد و بر اساس پذیرش پیش‌شرط‌ها و عدم دخالت در درگیری افغانستان، قطر را برگزید.

علاوه بر این، پذیرش قطر به عنوان یک میانجی، تحت تأثیر روابط این کشور با سایر کشورها از جمله ایالات متحده قرار دارد.

امارات متحده عربی، اجماع‌ساز

امارات متحده عربی از حامیان اصلی دیپلماسی محتاطانه و مبتنی بر اجماع است که ثبات بلندمدت و مشارکت‌های قوی را تقویت می‌کند. سبک حل‌وفصل مناقشات در امارات با محوریت توازن بین منافع ملی و خیر عمومی، ایجاد روابط قوی، ثبات، نوآوری، رویکرد مثبت در مذاکره و پایداری همراه است. امارات متحده عربی با ایجاد تفاهم‌های بلندمدت و حفظ رویکردی باز نسبت به راه‌حل‌های محلی، به حل‌وفصل مناقشات می‌پردازد. رویکرد امارات ناشی از نیاز این کشور به امنیت و ثبات در منطقه بوده، زیرا ابوظبی در حال گذار از وابستگی به درآمدهای نفتی به سمت اقتصادی پایدار و متنوع است.

سبک امارات متحده عربی با رویکردی آرام و محتاطانه، اعتماد به توانایی خود در حفظ محرمانگی و ظرفیت گفتگو با همه طرف‌های یک مناقشه همراه است. تأکید بر راه‌حل‌های مبتنی بر اجماع، ریشه عمیقی در تاریخ فدرال کشور، ارزش مدارا و هویت ملی آن دارد. به احتمال زیاد، امارات متحده عربی به طور فعال به دنبال فرصت‌های میانجی‌گری نخواهد بود. احتمالاً در صورتی که شرایط با منافع این کشور همسو بوده موقعیتی را ببیند که می‌تواند در آن نقش ایفا کند یا به نتیجه‌ای برد-برد دست یابد، با میانجی‌گری موافقت می‌کند.

در پس اشتراکات و تفاوت‌های میان رویکردهای کشورهای خلیج فارس به میانجی‌گری، دو مفهوم فرهنگی عمیق نهفته که ممکن است کلید درک چگونگی رویکرد منطقه به حل‌وفصل و مدیریت مناقشات را در اختیار ما بگذارد؛ اما همچنین نشان دهد که چرا رویکرد این کشور می‌تواند به عنوان یک ابزار دیپلماتیک ارزشمند در دنیای چندقطبی مملو از بی‌ثباتی عمل کند.