چرا جنگطلبان جمهوریخواه ناگهان حامی هریس شدند؟
اکوایران: پروگرسیوها از زمان جنگ جهانی اول بین اردوگاههای ضد جنگ و مداخله بشردوستانه تقسیم شدهاند.
به گزارش اکوایران، پروگرسیوها از زمان جنگ جهانی اول بین اردوگاههای ضد جنگ و مداخله بشردوستانه تقسیم شدهاند.
«چه بر سر دموکرات ها آمده است؟ آنها قبلا ضد جنگ بودند!» این یکی از سوالات متعددی است که به دنبال معنی دادن به انبوهی از حمایتهای جمهوری خواهان از کامالا هریس است، که بسیاری از آنها توسط نخبگان حزبی معروف به سیاست خارجی جنگ طلبانه خود مانند لیز چینی نماینده سابق وایومینگ و معاون سابق رئیس جمهور دیک چینی مطرح شده است.
براندون پیباک با انتشار مقالهای در وبگاه رسپانسیبل استیتکرفت دیدگاههای متناقض حزب دموکرات را درباره سیاست خارجی ضد جنگ و مداخله بشردوستانه راب بررسی کرده است: میتوان حیرت مشابهی را در مورد حمایت لیبرالهای آمریکایی از دخالت ایالات متحده در بحران اوکراین یافت. این سردرگمی اساساً مبتنی بر نوستالژی است، دیدگاهی انتخابی از تاریخ که رابطه طولانیتر و پیچیدهتر حزب دموکرات با مداخلهگری را پنهان میکند.
واقعیت کاملاً متفاوت است: آنچه ما شاهد آن هستیم، آخرین نسخه از یک مبارزه درونحزبی است که در آن هسته تسلطجوی لیبرال مداخلهگر بر پیرامون کوچکتر پروگرسیو غیرمداخلهگر خود را تحمیل میکند. در حالی که دومی اغلب بر تصورات عمومی از حزب دموکرات و دیدگاه آن برای امور خارجی آمریکا تسلط دارد، اولی واقعیت سیاستهای حزبی را هدایت میکند.
این اتفاق از زمان جنگ جهانی اول رخ داده است، که به بهترین وجه در بحث عمومی بین پروفسور کلمبیا جان دیویی و یکی از شاگردانش، نویسنده، راندولف بورن، خلاصه شده است. در حالی که هر دوی آنها لیبرالهای پیشرو در نظر گرفته میشدند، نظرات مخالفی در مورد ورود آمریکا به جنگ اروپا داشتند.
دیویی که به خاطر پایبندی خود به پراگماتیسم فلسفی معروف بود، اظهار داشت که جنگ میتواند جهان را از نظامیگری آلمان نجات دهد و برای پیشبرد اقتصاد سیاسی آمریکا به سمت یک دولت عادلانهتر و مدیریت شده مورد استفاده قرار گیرد. بورن این تصور را رد کرد و استدلال کرد که ورود آمریکا به جنگ، برابریطلبی پروژه بزرگتر پروگرسیو را تضعیف میکند و هزارتوی بوروکراسی ایجاد میکند که دموکراسی را تضعیف میکند.
در حالی که با ورود ایالات متحده به جنگ، استدلالهای دیویی استیلا پیدا کرد، دخالت آمریکا در نزاع اروپا، همراه با نقض حقوق مدنی در داخل، ثابت کرد که نظریه بورن درست بود.
علیرغم تسلیم شدن در برابر آنفولانزای اسپانیایی در سال 1918، دیدگاه بورن در مورد جنگ، که با انتشار مجموعه مقالاتی تحت عنوان مقالات نابهنگام تقویت شد، در جامعه آمریکایی که از درگیری وحشتزده شده بود، خاک حاصلخیز یافت. ترقیگرایی بین جنگها که با واقعیتهای جبهه غرب اصلاح شده بود، به نوعی از صلحطلبی و مخالفت با قدرت متمرکز تبدیل شد.
در حالی که احساسات بورن از جنگ بزرگ جان سالم به در برد و روحیه عدم مداخلهگرایی پس از جنگ را برانگیخت، نتوانست مانع ورود بعدی آمریکا به جنگ جهانی دوم، که لحن سیاست خارجی لیبرالیسم آمریکایی و به تبع آن حزب دموکرات را برای 30 سال آینده تعیین کرد، شود.
مداخلهگری لیبرال در برابر تهدیدی که از سوی قدرتهای محوری به عنوان یک تهدید ژئوپولیتیک کاملاً راستگرا مطرح شد، پیروز شد.
به جز چند صلحطلب چپگرا و چند لیبرال دگراندیش که به راست جمهوریخواه پناه بردند، بخش عمدهای از چپهای صلحطلب سابق، مواجهه با مسئله مداخله را با نام ضد فاشیسم برعهده گرفتند.
گفتمان ایجاد شده توسط جنگ جهانی دوم به رویکرد لیبرالیسم آمریکایی در جنگ سرد نیز منتقل شد. در زیر هیاهوی ضد کمونیسم، که اغلب توسط محافظه کاران تقویت میشد، سیاست خارجی آمریکا با درک لیبرال از تاریخ اخیر و خاستگاههای کمونیسم شکل گرفت.
دکترین پرزیدنت هری ترومن با عنوان همنام، ایالات متحده را در ساختار امنیتی اروپا درگیر کرد.
پس از دولت آیزنهاور، که دکترین ترومن را مستحکم کرد و آن را به خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی گسترش داد، چارچوب جنگ سرد توسط یک جنگجوی سرد لیبرال، رئیس جمهور جان اف کندی، به شدت بیشتری گسترش یافت.
جیافکی با داشتن یک دیدگاه ماتریالیستی و جهانشمول نسبت به پیشرفت بشر و این باور که ایالات متحده از شوروی عقب مانده است، سیاستی را دنبال کرد که به عنوان «پاسخ انعطافپذیر» شناخته میشود که هزینههای نظامی آمریکا را فراتر از مرزهای بازدارندگی هستهای گسترش داد.
این تغییرات سیاسی که در زمان جانشین او، رئیس جمهور لیندون جانسون، حفظ شد و با افزایش چشمگیر هزینههای کمکهای خارجی همراه شد، تعهدات ایالات متحده را در سراسر جهان پسااستعماری گسترش داد.
این ترکیب جنگ نامتقارن و توسعه اقتصادی خطرات جنگ سرد را به شدت افزایش داد و مستقیماً به ورود ایالات متحده به باتلاق جنگ ویتنام منجر شد.
برخلاف نوستالژیهایی که دوران کندی را بهعنوان مسیری از دست رفته به سوی صلح معرفی میکند، در حقیقت، جی افکی مسیر جنگافروزی و نظامیسازی که توسط پیشینیانش ترسیم شده بود را ادامه داد و اینن مسیر بسیار فراتر از مرگ برادران کشته شده کندی گسترش یافت.
در حالی که جنگ ویتنام محصول لیبرالیسم جنگ سرد بود، در عین حال خنثی کننده آن نیز بود. وحشتهای جنگ، همراه با نابرابریها و فاش شدن اسناد محرمانه دولتی، الهامبخش یک جنبش ضدجنگ تودهای در میان چپهای مترقی پنهان پیش از این بود که مخاطبان خود را در کپیتال هیل پیدا کردند.
آثار ضد جنگ قبلی از چپ، از جمله آثار راندولف بورن، برای جنبش جوانانی که علیه جنگ رادیکال شده بودند، احیا شد. این جنبش به طور مشابه الهامبخش بحثهای بعدی در اواخر جنگ سرد بود، بهویژه در مورد مسئله مسلح کردن کنتراها در نیکاراگوئه توسط دولت ریگان و مداخله در جنگ داخلی آنگولا. آینده برای جناح چپ ضد جنگ و دسترسی آن به حزب دموکرات که با دیدگاههای آن موافق بود، روشن به نظر میرسید.
با این حال، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تغییرات داخلی در حزب دموکرات، و متعاقب آن تولد یک منطق جدید برای مداخلهگرایی بشردوستانه، گسستهای ناشی از جنگ ویتنام را پر کرد.
مداخله بشردوستانه
در حالی که دموکراتها در واقع مقاومت قابل توجهی در برابر عملیات طوفان صحرا، اغلب با استناد به شبح ویتنام، ارائه کردند، دموکراتهای کنگره حمایت قابل توجهی از عملیات در سومالی و مداخلات در یوگسلاوی سابق داشتند.
در دوران دولت کلینتون، با الهام از مرور گذشته در مورد هولوکاست که با نسل کشی رواندا ترکیب شده بود، مفهوم «مسئولیت برای محافظت»، این مفهوم که ایالات متحده موظف است از زور برای جلوگیری از قساوت جمعی استفاده کند، در محافل نخبگان لیبرال جای گرفت.
به دلیل این انگیزههای متضاد، مخالفت دموکراتها با جنگ جهانی علیه تروریسم ناپایدار بود و با یک جنبش ضدجنگ چپگرا همراه شد که در بازنگری، سایهای از خود در دوران ویتنام بود.
در حالی که مانند جنگ اول عراق، دموکراتها مخالفت قابل توجهی با جنگ دوم عراق داشتند، چنین مخالفتی تحت الشعاع این واقعیت بود که رهبری دموکراتها، به ویژه در سنا، با جنگی که توسط دولت جمهوری خواه رهبری میشد، موافقت کرد.
سه نفر از پنج نامزد اخیر ریاست جمهوری دموکرات - سناتورها جان کری، هیلاری کلینتون و جو بایدن - به استفاده از اقدام نظامی علیه عراق رای دادند.
پرزیدنت اوباما در سال 2008 پیروز شد تا حدی به این دلیل که علناً با جنگ در عراق قبل از شروع آن مخالفت کرد و برای پایان دادن به آن جنگ مبارزه کرد. در حالی که او این احساسات را با دنبال کردن دیپلماسی با ایران و در برابر کوبا تقویت کرد، همچنین مداخلاتی را در لیبی، سوریه و یمن آغاز کرد که اغلب با استناد به «مسئولیت محافظت» انجام میشد.
بسیار شبیه منطق لیبرال مداخلات گذشته، دخالت آمریکا به دلایل بشردوستانه موجه بود و تا حد زیادی با رضایت دموکراتیک در کنگره و بیتفاوتی رای دهندگان مواجه شد.
لیبرالیسم وارد موج جدیدی از درگیریهای داخلی در رابطه با نقش آمریکا در جهان شده است. در دوره جدید رقابت قدرتهای بزرگ، پایگاه مترقی حزب دمکرات به شدت در برابر حمایت بی قید و شرط ایالات متحده از جنگ اسرائیل در غزه و لبنان ایستادگی کرده است.
همچنین درجات مختلفی از مخالفت با دخالت در ایالات متحده در بحران اوکراین را نشان داده است. با این حال، برخلاف دوران ویتنام، این اپوزیسیون مردمی قادر به تأثیرگذاری اساسی بر سیاست دموکراتیک نبوده است، جایی که نخبگان حزبی به دیدگاههای قدیمی در مورد حمایت از هنجارها و اتحادهای بینالمللی وفادارند، صرفنظر از اینکه این دیدگاهها چقدر در عمل متناقض یا زیانبار هستند.
با توجه به این شکاف درون حزبی، نباید تعجبآور باشد که کمپین هریس با حمایت جمهوری خواهان جنگ طلب مواجه شده است.
با این حال، این تاریخ نباید به عنوان عنصر تعیین کننده یک مسیر اجتناب ناپذیر به جلو در نظر گرفته شود. گذشته نشان داده است که این انگیزهها ثابت نیستند، بلکه توسط افرادی که مصمم به شکل دادن به آینده هستند، حفظ میشوند.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
قیمت جدید محصولات ایران خودرو رسما اعلام شد / توضیحات وزیر صمت درباره افزایش قیمت خودروها
-
تهران و ریاض بر سر تلآویو معامله میکنند؟
-
از قطع روابط تا دیدار ژنرالها؛ واکاوی تلاشهای ریاض برای نزدیکی به تهران
-
پاسخ قاطع ایران به قطعنامه شورای حکام/ راهاندازی سانتریفیوژهای پیشرفته
-
واکنش فوری تهران به قطعنامه شورای حکام آژانس
-
معمای ترامپ در مواجهه با تهران/ چه چیزهایی میتواند مانع از مذاکره شود؟
-
پشت پرده معامله قرن بن سلمان با پوتین
-
هشدار اکونومیست درباره درباره ورود «ماسک» به سیاست: خطر ظهور الیگارشی فاسد در آمریکا
-
خطونشان پوتین با شلیک موشک بالستیک مافوق صوت به اوکراین؛ ارتش کرملین وارد یک درگیری جهانی میشود؟