یاسین نمکچیان: عباس معروفی نویسنده؛ روزنامه‌نگار و ناشر سرشناس ایرانی در ۶۵ سالگی و پس از ماه‌ها مبارزه با سرطان درگذشت. زندگی عباس معروفی به دو قسمت تقسیم می‌شود؛  بخش اول که در ایران گذشت و بخش دوم  که دور از وطن و در غربت سپری شد و درنهایت همان جا  به پایان رسید.

معروفی در سال‌هایی که در ایران زندگی می‌کرد یک تنه یک موسسه فرهنگی‌بود. غیر از نویسندگی که دلبسته‌اش بود؛ به روزنامه نگاری نیز عشق می‌ ورزید. او با انتشار مجله «گردون» در دهه هفتاد و  در روزگاری که نشریات مهمی همچون «آدینه» و «دنیای سخن» منتشر می‌شدند  توانست سری میان سرها در بیاورد و طیف وسیعی از مخاطبان را با خود همراه کند.

در همان سال‌ها جایزه قلم طلایی «گردون» را هم راه انداخت و در کنار قدردانی از نویسندگان و مترجمان صاحب نام ؛ چند چهره جدید همچون بیژن نجدی، غزاله علیزاده، فرخنده آقایی و.... را به جامعه ادبی معرفی کرد که حالا هرکدامشان جزو نویسندگان مطرح و مهم  ایران به حساب می‌آیند.

یکی از مهم تربن فعالیت‌های فرهنگی عباس معروفی که کمتر درباره‌اش گفته شده حضور در عرصه موسیقی بود.در سال ۱۳۶۶ در برگزاری ۵۰۰ کنسرت موسیقی در ایران  نقش قابل توجهی ایفا کرد و در همان دوره مجلهٔ موسیقی «آهنگ» نیز با سردبیری او  منتشر شد.

خلق اثر بزرگ قبل از ۴۰ سالگی

عباس معروفی عمر کوتاهی داشت. یعنی فقط ۶۵ سال زندگی کرد. متولد سال ۱۳۳۶ بود و ا‌ولین کتابش را  با عنوان «روبروی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ و در ۲۳ سالگی منتشر کرد که مجموعه ای از داستان‌های کوتاهش را در بر می‌گرفت. پس از آن مجموعه داستان کوتاه دیگری با عنوان «آخرین نسل برتر» را در سال ۱۳۶۵ چاپ کرد.

در این فاصله چند نمایشنامه هم چاپ کرده بود. نام او اما با انتشار اولین رمانش یعنی «سمفونی مردگان» به شکل عجیبی میان کتابخوانان گل کرد.او در ۳۲ سالگی و برای اولین بار رمانی نوشت که توانست به بدنه جامعه نفوذ کند و خواننده های زیادی را با خود همرا سازد.

منتقدان ادبی از این اثر به عنوان یکی از مهم ترین رمان‌های تاریخ ادبیات ایران نام می‌برند که اگرچه ۳۳ سال از چاپش می‌گذرد اما همیشه جزو آثار پرفروش  بازار کتاب ایران بوده ‌و نسل های متفاوتی آن را خوانده‌اند. او سپس در ۳۵ سالگی یک رمان مهم دیگر با عنوان «سال بلوا» نوشت که در کارنامه ادبی اش جایگاه مهمی دارد. پرونده فعالیت های عباس معروفی در ایران با توقیف نشریه «گردون» بسته شد.

این نشریه در فاصله سال های ۶۹ تا ۷۴ متشر می‌شد که در نهایت توقیف و باعث مهاجرت معروفی از ایران شد. او در سال ۱۳۷۵ در حالی ابچیران را ترک کرد که هنوز به ۴۰ سالگی نرسیده بود اما یک نویسنده وروزنامه نگار مهم بود.شاید از این رو باید نامش  را کنار بزرگان ادبیات دنیا همچون آرتور رمبو، ، مری شیلی، کن کیسی، سلویا پلات، امیلی برونه قرار داد که قبل از ۴۰ سالگی توانستند اثر درخشان و مهم زندگی خود را بنویسند و دنیا  به عنوان نابغه از آنها یاد می‌کند.

۲۶ سال حسرت مدام

عباس معروفی حدود ۲۶ از زندگی کوتاهش را در آلمان و در شهذ برلین گذراند. در آنجا هم دست از کار بر نداشت و انتشارات «گردون» و خانه ادبیات «هدایت» را راه انداخت و علاوه بر اینکه آثار جوان ها را منتشر می کرد مدام برای نسل جدید کارگاه داستان هم  برگزار کرد تا بتواند تجربه سال‌ها نوشتن را به آنها انتقال بدهد.

حتی جایزه ای را هم بنیان گذاشت و همیشه در این فکر بود که کارهای ناتماش در ایران را در آلمان ادامه بدهد. در این سال ها رمان‌های خواندنی دیگری همچون «پیکر فرهاد» ، « فریدون سه پسر داشت» ، « ذوب شده» ، « تماما مخصوص» ، « نام تمام مردگان یحیاست » را نوشت ولی همیشه با حسرت زندگی کرد.

در این سال ها از درد غربت غمگین بود و هر زمان که فرصت پیش می‌آمد از این موضوع گلایه می‌کرد. او در مصاحبه ای گفته بود: آدمی که دارید باهاش حرف می‌زنید تکه پاره شده ‌است. خسته، بیمار و بی‌حوصله است. همیشه غمگین است، تقریباً هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می‌شود، گریه امانش را می‌برد، و نمی‌داند چرا. گاهی فکر می‌کنم برای نویسنده بودن بایستی آیا این‌چنین بهایی پرداخت؟ تمام سال‌های جوانی من صرف خواندن ادبیات کلاسیک ایران و ادبیات معاصر جهان شد. آگاهانه می‌خواندم و می‌گذشتم، و آگاهانه ناخودآگاهم را رها می‌کردم که مثل اشک بریزد و صفحه را پر کند، اما نمی‌دانم چرا این‌جوری شد. من هرگز در عمرم فعالیت سیاسی نکرده‌ام، گرچه انسان بی‌سیاست آب نمی‌خورد. همیشه مستقل بوده‌ام و شاید اشکال در همین بوده‌است. نمی‌دانم. حالا آدمی هستم که راحت نمی‌توانم تصمیم بگیرم.در آرزوی ایران آب می‌شوم و نمی‌دانم اگر به ایران بیایم چه خواهم کرد.»