به گزارش اکوایران، رؤسای‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، و روسیه، ولادیمیر پوتین، سطحی از تفاهم و همکاری را ابراز کرده‌اند که در میان دو دولت مشهور به خصومت با یکدیگر، نادر است. در چنینی شرایطی پوتین می‌تواند از ایالات متحده به‌عنوان ابزاری برای ایجاد نوعی موازنه در برابر قدرت فزاینده چین استفاده کند.

هم‌زمان با چرخش سیاست ایالات متحده به‌سوی روسیه در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، گمانه‌زنی‌ها افزایش یافته که استراتژی او بازتابی از «کیسینجر معکوس» است؛ یعنی، به‌جای بازی با کارت چین برای ایجاد شکاف میان دو قدرت کمونیستی (همان‌طور که گفته می‌شود هنری کیسینجر در دهه ۱۹۷۰ انجام داد)، ترامپ می‌خواهد از کارت روسیه علیه چین استفاده کند.

بر اساس گزارش نشنال‌اینترست، استراتژی او این است که با وعده احیای روابط دیپلماتیک، روسیه را از چین جدا کند تا از این طریق چالش راهبردی‌ای را که غول آسیایی ایجاد کرده، کاهش دهد.

اما این فرضیات، کاملاً خیالی هستند.

موضع‌گیری‌های روسیه علیه ایالات متحده و در کنار چین

روسیه دلایل استراتژیک قوی‌ای برای حفظ روابط نزدیک با همسایه پویای خود در آسیا دارد. این کشور می‌خواهد در پویایی اقتصادی‌ای که چین از آن بهره‌مند است، سهیم باشد؛ چیزی که روسیه فاقد آن است. پانزده سال پیش، چین به شریک تجاری اصلی روسیه تبدیل شد؛ و از آغاز جنگ روسیه و اوکراین، چین بزرگ‌ترین واردکننده نفت و گاز طبیعی روسیه شده است.

از منظر ژئوپلیتیکی، مسکو از حفظ آرامش در امتداد مرز ۴۰۰۰ کیلومتری‌اش با چین که در طول تاریخ محل تنش بوده، سود می‌برد. کرملین این مزایا را به‌خاطر رابطه با ایالات متحده رها نخواهد کرد و این وضعیت فراتر از دوران ریاست‌جمهوری ترامپ نیز ادامه خواهد داشت، به‌ویژه با توجه به خصومت ریشه‌دار ضدروسی در ساختار سیاست خارجی آمریکا.

با این حال، ولادیمیر پوتین ممکن است وسوسه شود که نقش کیسینجر را خودش ایفا کند؛ یعنی از «کارت آمریکا» برای بازتنظیم روابط با چین استفاده کند. با وجود اینکه او دائماً ادعا می‌کند روابط با چین هرگز بهتر از حالا نبوده و خود و شی جین‌پینگ از رهبری در ساخت نظم جهانی جدید سخن می‌گویند، اما پوتین باید مراقب باشد که یک رهبر آینده‌گرای چینی چگونه می‌تواند از عدم‌تقارن قدرت و ثروت بین دو کشور، به نفع چین بهره‌برداری کند.

چین روسیه

بسته به نحوه اندازه‌گیری، اقتصاد چین امروزه پنج تا نه برابر بزرگ‌تر از تولید ناخالص داخلی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰ است.

چین از روسیه به‌عنوان یک قدرت در حال رشد در زمینه‌هایی مانند هوش مصنوعی و رباتیک پیشی گرفته و رقابت شدیدی با ایالات متحده دارد. همچنین چین به یک قدرت فضایی در حال صعود تبدیل شده، در حالی که روسیه در این زمینه عقب افتاده است.

روسیه چگونه با چین هم‌سطح باقی خواهد ماند؟

برای حفظ استقلال راهبردی در این شرایط، روسیه نیاز به نوعی موازنه در برابر چین دارد. در کوتاه‌مدت، این موازنه تضمین می‌کند که توافق‌هایی که با چین بسته می‌شود، به‌اندازه امروز یک‌طرفه نباشند. در بلندمدت، داشتن یک موازنه برای محافظت در برابر تغییر جهت چین از مشارکت به‌سوی رقابت راهبردی با روسیه ضروری خواهد بود.

پوتین این منطق را به‌خوبی درک می‌کند؛ به همین دلیل از ائتلاف بریکس و سازمان همکاری شانگهای حمایت می‌کند، که روسیه و چین اعضای اصلی آن هستند. او امیدوار است که درگیر کردن چین در یک شبکه از روابط، بتواند تا حدی جاه‌طلبی‌های آن را مهار کند. با این حال، واقعیت تلخ این است که روسیه نمی‌تواند از کشورهای جنوب جهانی یک موازنه راهبردی قابل‌اتکا بسازد؛ ظرفیت قدرت آن‌ها به‌هیچ‌وجه با چین قابل‌مقایسه نیست.

چه خوب و چه بد، تنها موازنه راهبردی قابل‌اعتماد در برابر ابرقدرت چینی، ایالات متحده است.

همان‌طور که کیسینجر از دشمنی میان اتحاد جماهیر شوروی و چین برای پیشبرد اهداف استراتژیک آمریکا بهره گرفت، پوتین نیز می‌تواند همین کار را در قبال ایالات متحده و چین انجام دهد. مثل آن سیاستمدار آمریکایی در مواجهه با شوروی و چین، او نیز علاقه‌ای به تشدید تنش فزاینده میان آمریکا و چین ندارد، چرا که این کار فقط خطر یک درگیری اقتصادی یا نظامی را افزایش می‌دهد؛ چیزی که پیامدهای فلج‌کننده‌ای برای روسیه و دو طرف منازعه خواهد داشت.

هم‌پیمانی با ایالات متحده علیه چین، با توجه به دلایلی که پیش‌تر گفته شد، فاقد منطق استراتژیک است، در حالی که نزدیکی بیش‌ازحد به چین در مقابل آمریکا، استقلال راهبردی روسیه را به خطر خواهد انداخت. پوتین نیز مانند کیسینجر باید دیپلماسی‌ پیچیده‌تری را دنبال کند، دیپلماسی‌ای که برای هر طرف، از طریق بازی با ترس هر طرف نسبت به پیامدهای اتحاد راهبردی روسیه با رقیبش، انگیزه‌هایی برای بهبود روابط با روسیه ایجاد کند.

پوتین از این جهت خوش‌شانس است که ترامپ خواهان عادی‌سازی روابط با روسیه است. این یعنی پوتین برای نزدیک شدن به آمریکا، مجبور نیست امتیازهای بزرگی بدهد، بر خلاف وضعیتی که اگر در دوران بایدن تلاش به احیای روابط می‌کرد، مجبور به پرداخت چنین بهایی می‌شد. این واقعیت همین حالا هم در نحوه‌ای که پوتین از تمایل علنی ترامپ برای پایان سریع جنگ روسیه و اوکراین بهره‌برداری می‌کند، قابل مشاهده است؛ او در حال استفاده از این تمایل برای جلب حمایت آمریکا از اهداف روسیه در قبال اوکراین است.

این‌که این نزدیکی با ایالات متحده تا چه اندازه پیش خواهد رفت و آیا می‌تواند روابط روسیه با چین را متوازن کند یا نه، هنوز مشخص نیست. حمایت ادامه‌دار ترامپ از عادی‌سازی روابط و نشانه‌هایی از نگرانی در پکن، حاکی از آن است که اگر پوتین واقعاً در حال پیاده‌سازی نسخه‌ای از استراتژی کیسینجر باشد، مسیر درستی را در پیش گرفته است.

با این حال، او باید با دقت عمل کند. همان‌طور که در مورد کیسینجر نیز صدق می‌کرد، موفقیت زمانی حاصل می‌شود که هر سه طرف از روابط مثلثی سود ببرند. بنابراین، پوتین باید به ایالات متحده امکان دهد تا به‌واسطه بهبود روابط، به برخی اهداف استراتژیک خود دست یابد و هم‌زمان نگرانی‌ای در چین ایجاد کند مبنی بر اینکه نزدیکی روسیه و آمریکا ممکن است جایگاه پکن را تضعیف کند؛ تا در نتیجه، چین بدون آنکه هزینه سنگینی متحمل شود، به روسیه امتیازاتی بدهد.

این بازی‌ای پیچیده است، به‌ویژه برای کشوری که ضعیف‌ترین ضلع این مثلث به‌حساب می‌آید، اما شاید پوتین از تمام آن گفتگوهایی که پس از رسیدن به قدرت با هنری کیسینجر داشته، چیزهایی آموخته باشد.