کتاب بازی دیکتاتورهای قرن ۲۱ برای شکست دموکراسی (بخش دوم)
چهرهنگاری دیکتاتوریهای جدید: صندوق رای پل استبداد میشود؟
در سرتاسر جهان، از ثروتمندترین تا فقیرترین کشورها، گروه جدیدی از رهبران خطرناک ظهور کردهاند که دموکراسیها در مبارزه با آنها در مضیقهاند. برخلاف همتایان توتالیتر خود، این پوپولیستها از طریق انتخابات وارد قدرت میشوند، اما سپس تمایلات غیردموکراتیک خود را نشان میدهند.
به گزارش اکوایران، جهان امروز همه پیشگوییهای خوشبینانه اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم را به چالش کشیده است و تاریخ وجه تراژیک خود را به نمایش میگذارد؛ جایی که دیکتاتورهای پوپولیست در نقاط مختلف از طریق روندهای دموکراتیک به قدرت میرسند و با پشتیبانی حامیان خود به تدریج استبداد را جایگزین دموکراسی میکنند، و زمانهای که چندین دهه صلح سرد قدرتهای نظام بینالمللی با جنگ روسیه و اوکراین به پایان رسید و اکنون سناریوی سومین جنگ جهانی و چشمانداز یک تقابل هستهای، چندان دور از ذهن نیست؛ دستکم نه آنقدر دور که پیش از آغاز این جنگ به نظر میرسید.
توماس ال. فریدمن تحلیلگر سیاستخارجی نیویورکتایمز، برنده ۳ جایزه معتبر روزنامهنگاری پولیتزر در بخشی از مقاله ۲۶ آوریل خود با اشاره به عنوان کتاب زندگینامه آریل شارون «او در چراغ قرمز توقف نمیکند» نوشت: این عنوانی مناسب برای زمانه ما نیز هست. آنچه در مورد وضعیت جهان امروز برای من بسیار آزاردهنده است، تعداد رهبرانی است که آماده اند بی شرمانه، در روز روشن و با احساس مصونیت مطلق، از چراغ قرمز عبور کنند. یعنی عبور از دروازه های قانونی و هنجاری که جهان را در طول 70 سال گذشته نسبتاً صلح آمیز نگه داشته است، که در طی آن جنگ قدرت های بزرگی نداشتیم و افراد بیشتری را قادر ساختند که سریعتر از هر دوره تاریخی دیگری از فقر شدید خارج شوند.
فریدمن مقاله خود را اینگونه پایان میدهد: نمیتوانم به زمان دیگری در زندگی خود فکر کنم که احساس کنم آینده دموکراسی آمریکا و آینده دموکراسی در سطح جهانی بیشتر مورد تردید و تهدید بوده باشد. و خودتان را به سخره نگیرید؛ آنها در هم تنیدهشده هستند. و خودتان را گول نزنید؛ هر دوی آنها هنوز هم میتوانند به هر سویی بروند.
کتاب بازی دیکتاتورهای جدید
مویسس نایم، عضو ارشد بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی در مقالهای برای فارن افرز با عنوان «کتاب بازی جدید دیکتاتور؛ چرا دموکراسی در حال باختن مبارزه است؟» که اقتباسی از کتاب اخیر وی (انتقام قدرت: چگونه خودکامهها سیاست قرن بیستویکم را بازسازی میکنند) پدیده قدرت گرفتن دیکتاتورها از مجاری دموکراتیک در سراسر جهان را به تفصیل بررسی میکند.
اکوایران این مقاله پربازدید فارن افرز را در ۳ بخش مجزا تقدیم مخاطبان میکند که پیش از این بخش نخست آن با عنوان «دیکتاتورها جهان را تسخیر میکنند؟» منتشر شد و نویسنده با ذکر نمونههای مشخص، به معرفی گروه جدیدی از رهبران پوپولیست خطرناک در حال ظهور میپردازد که برخلاف همتایان توتالیتر خود، این ها از طریق انتخابات وارد قدرت شدند، اما تمایلات غیردموکراتیک خود را نشان می دهند.
سیاست هواداری
نویسنده سپس ویژگیهای کلی و نحوه بازی این طیف را تبیین کرده و مینویسد: در اصل، این گروه از پوپولیسم استفاده و در قطبیسازی سرمایهگذاری میکنند، و در سیاستهای پساحقیقتگرا برای تضعیف هنجارهای دموکراتیک و جمعآوری قدرتِ ترجیحاً مادام العمر، خوشگذرانی میکنند. پوپولیسم و قطبی سازی تاکتیکهای سیاسی قدیمی هستند. اما پساحقیقتگرایی که خودکامههای جدید بسیار مستعد بهکارگیری آن هستند، بسیار فراتر از تخطئه است: وجود یک واقعیت قابل تأیید را انکار میکند. پساحقیقتگرایی عمدتاً در مورد پذیرفته شدن دروغ به عنوان حقیقت نیست، بلکه برای گلآلود کردن آب به حدی است که تشخیص تفاوت بین حقیقت و دروغ دشوار میشود.
یک نیهیلیسم عمیق در یک فلسفه پساحقیقتگرایی وجود دارد به گونهای که ایدههای به ظاهر پوچ به عنوان انجیل در نظر گرفته میشوند. چنین پوچیهایی توسط پیروان خودکامهها پذیرفته میشوند، زیرا رابطه روانشناختی آنها با رهبرشان توسط منشور هویت مخدوش شده است. اینها نوعی سیاست هواداری است: هواداران یک مستبد بسیار شبیه طرفداران یک تیم ورزشی هستند که همذات پنداری عاطفی خود را با باشگاه در مرکز احساس شخصیت خود قرار می دهند.
در ادامه بخش دوم مقاله آمده است.
مورد خاص هوگو چاوز
در اینجا شایسته است تاکتیکهای چاوز، به ویژه برنامه تلویزیونی معروف ونزوئلا، Aló Presidente، که در بیشتر دوره تصدی او به صورت هفتگی پخش میشد، در نظر بگیریم. در آن، رئیسجمهور در طیفهای گستردهای حضور داشت، بین داستانگویی، سرزنشهای سیاسی، خواندن آهنگهای دوران کودکیاش، تماس تلفنی با فیدل کاسترو، پخش برنامه از مسکو، و هولناک نشان دادن دشمنان واقعی و خیالی.
اما در اصل، موضوع نمایش همیشه یکسان بود: همدلی. در هر قسمت، چاوز با چند نفر از حامیانش گفتگو میکرد و در مورد زندگی، آرزوها و مشکلاتشان میپرسید و همیشه دردشان را احساس میکرد. اگر ترامپ دوست داشت در تلویزیون نقش یک صاحبنفوذ را بازی کند، چاوز دوست داشت نقش ارباب را بازی کند.
بازی های چاوز می تواند جذاب باشد. او افزایش قیمت مرغ را تقبیح می کرد و سپس با چشمانی گریان، زنی را به دلیل مشکل پیدا کردن پول وسایل مدرسه برای فرزندانش در آغوش می گرفت. او می نشست و به دقت گوش می کرد که مردم مشکلاتشان را تعریف می کردند، نام آنها را یاد می گرفت و از آنها سؤالاتی می پرسید تا جزئیات وضعیت آنها را مشخص کند. این لحظات ایجاد پیوند شخصی با پیروانش بود، و بیش از دوران غوغاهای ایدئولوژیک نفوذ میکرد چرا که چاوز اساس وفاداری به خودش را از قلمرو سیاسی به قلمرو هویت اولیه تغییر داده بود. چنین لحظاتی پیروان را به طرفداران تبدیل کرد، طرفدارانی که به مرور زمان در یک قبیله سیاسی ادغام میشوند: افرادی که هویت خود را از ارادت مشترک خود به «الکوماندانته» (به معنی فرمانده در زبان لاتین) ساختهاند.
تحسین تماشاگران، مواد خامی بود که چاوز به قدرت تبدیل کرد و سپس از آن برای از بین بردن چک و بالانسها در قلب قانون اساسی ونزوئلا استفاده کرد. من در ونزوئلا بزرگ شدم و روندی که چاوز شهرتش را به قدرت تبدیل کرد و قدرتش را به شهرت، تجربه کردم. بنابراین وقتی سیرک ترامپ در سال 2016 سیاست ایالات متحده را فرا گرفت، من با وحشتی مملو از دژاوو تماشا میکردم. داستانهای تاریخی، پاسخهای آسان، محکومیتهای خشمآلود نخبگان مبهم که خیلی دیر متوجه خطر شدند – اما من قبلاً این فیلم را دیده بودم؛ به زبان لاتین.
قدرت به هر قیمتی
گسترش این نوع جدید خودکامگی در سراسر جهان به نوعی چالش جدید برای دموکراسی های جهان است. در حالی که وقایع غم انگیزی که بخش عمده ای از قرن بیستم را مشخص کردند، تهدیداتی را که دموکراسی از بیرون با آن مواجه بود آشکار کرد - فاشیسم، نازیسم، کمونیسم - تهدیدها در قرن بیست و یکم از داخل خانه می آیند. نسل جدید خودکامهها با مشارکت در سیاستهای دموکراتیک و سپس تهی کردن آنها تا زمانی که تنها پوستهای خالی باقی بماند، دموکراسی را فرسوده میکنند.
خودکامگان جدید می توانند این کار را انجام دهند زیرا نه علاقه ای به ایدئولوژی منسجم دارند و نه نیازی به آن دارند. دستور کار آنها به دست آوردن و حفظ قدرت به هر قیمتی است. نتیجه کاملاً متفاوت از جنبش های سیاسی است که مشخصه قرن بیستم بود. فاشیستها و کمونیستها دموکراسی مبتنی بر سیستمهای اعتقادی جایگزین را به چالش میکشیدند که ممکن است از نظر اخلاقی نفرتانگیز بوده باشند، اما حداقل از لحاظ درونی سازگار بودند. مستبدان امروزی به جای پیشنهاد یک ایدئولوژی جایگزین، عبارتشناسی ایدئولوژیای را که میخواهند جایگزین کنند، اقتباس میکنند و آن را در این فرآیند تهی میکنند.
شبه دموکراسی
شبه دیکتاتورهای جدید به جای حذف کامل انتخابات، شبه انتخابات برگزار می کنند. آنها رویدادهایی را برگزار می کنند که شبیه یک انتخابات دموکراتیک است، اما فاقد عناصر اساسی رقابت آزاد و منصفانه از طریق صندوقهای رای است.
در نیکاراگوئه، رئیس جمهور دانیل اورتگا، انتخابات را لغو نکرد. او فقط تمام مخالفان اصلی خود را در ماه های قبل از انتخابات 2021 زندانی کرد. در مجارستان، مناطق پارلمانی به گونه ای دستکاری شدند که به شدت مناطق مخالف اوربان را کمرنگ نشان می دادند. و در ایالات متحده، جمهوریخواهان و تا حدی دموکراتها از طریق جریمندرینگ نقشهبرداری انتخاباتی پیچیده را به شکلی تقسیمبندی میکنند که باعث غیررقابتی شدن سهم فزایندهای از حوزههای کنگره میشود.
نه تنها انتخابات از این طریق تحقیر می شود، بلکه با استفاده از شبه قانون، حکومت قانون نیز به طور قابل اتکایی تهی از معنا می شود. قوانین جدید به گونهای تدوین میشوند که فقط در یک مورد به کار میروند – که همواره محدودیتهای قدرت رهبر را از بین میبرد. مثالها فراوان است: در سال 2001، سیلویو برلوسکونی، نخستوزیر ایتالیا، به تغییر قوانین مربوط به تضاد منافع کمک کرد تا سرمایهگذاریهای رسانهای خود را معاف کند. در سال 2008، پوتین با ساختن یک مبادله شغلی با نخست وزیر خود، محدودیت های دورهای را دور زد.
این مستبدان قضات مستقل را از روی میز شکار می کنند، آنها را به سکوت میکشانند، یا آنها را از طریق پکینگ دادگاه ناتوان می کنند. دادگاه ها همچنان به صدور احکامی ادامه می دهند که به طور دقیق تمام کنوانسیون های رویه قانونی عادی را رعایت می کنند، اما نتایج از پیش تعیین شده ای بر اساس دلایل سیاسی دارند. البته بزرگترین جایزه برای آنها دادگاه عالی است. کنترل آن، بازی را تغییر می دهد.
در سال 2015، گروهی از محققان حقوقی ونزوئلا تحلیلی را منتشر کردند که نشان میداد از سال 2005 تا 2013، دادگاه عالی منتخب چاوز، 45474 حکم صادر کرد و در هر مورد، در کنار قوه مجریه قرار گرفت. دوما، مجلس سفلی روسیه، الگوی مشابهی را در برخورد با پوتین به نمایش گذاشته است. هیچ قانونی که قدرت یا منافع او را تهدید کند در دو دهه گذشته تصویب نشده است.
به زودی، حوزه عمومی نیز جعل می شود. خودکامگان قرن بیستم صداهای مخالف را زندانی کردند و سانسورچی ها را به اتاق های خبر فرستادند. دیکتاتورهای سبک قدیم، امروز هم چنین رفتار می کنند. با این حال، نسل جدیدتر خودکامهها اغلب به دنبال همان نتایج هستند، اما از طریق ابزارهای کمتر مشهود - و ظاهری دموکراتیکتر. به جای تعطیل کردن روزنامه ها و شبکه های تلویزیونی، آنها را به دلیل ناپایداری مالی جریمه می کنند یا سرمایه گذاران خصوصی ظاهری (که در واقع دوستان دولت هستند) را می فرستند تا آنها را به طور کامل خریداری کنند.
برای مثال، متحدان اوربان، صدها خبرگزاری خصوصی مجارستان را خریداری کرده و آنها را ادغام کرده اند. هر کسی که خارج از یک دایره ناظران بسیار کوچک و آگاه از نظر سیاسی بود، به راحتی شغل خود را از دست داد. محتوای رسانه ها به تدریج تغییر کرد تا اینکه تشخیص گزارش از تبلیغات رژیم دشوار شد. تحولات مشابهی در مصر، مجارستان، هند، اندونزی، مونته نگرو، نیجریه، پاکستان، لهستان، روسیه، صربستان، تانزانیا، تونس، ترکیه، اوگاندا، ونزوئلا و سایر کشورها رخ داده است.
با گذشت زمان، یک شبه مطبوعات به وجود میآید که تمام قراردادها و نشانههای ظاهری روزنامهنگاری مستقل را حفظ میکند، اما هیچ یک از ماهیتهای آن را ندارد.
ترکیبی از شبه انتخابات، شبه قانون، و شبه مطبوعات، شبه دموکراسی را به بار می آورد: سیستم حکومتی که از دموکراسی تقلید می کند تا آن را براندازد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
انعطافپذیری در لحظهای کلیدی؛ پوتین معامله ایروان را با تهران تکرار میکند؟
-
قیمت جدید محصولات ایران خودرو رسما اعلام شد / توضیحات وزیر صمت درباره افزایش قیمت خودروها
-
معاون سازمان انرژی اتمی: ایران ظرفیت غنی سازی را به شکل قابل ملاحظهای افزایش میدهد/ مجموعهای از سانتریفیوژهای پیشرفته را بکار میگیریم
-
نبرد غولها در میانه بازی بزرگ؛ چگونه پوتین و بن سلمان جهان را به لرزه درآوردند؟
-
ایران وارد فاز مهاجرت عام شده است
-
هشدار اکونومیست درباره درباره ورود «ماسک» به سیاست: خطر ظهور الیگارشی فاسد در آمریکا
-
پاسخ قاطع ایران به قطعنامه شورای حکام/ راهاندازی سانتریفیوژهای پیشرفته
-
بازار سهام این هفته مثبت خواهد بود؟
-
لحظه تعیین کننده جنگ؛ چگونه پوتین از خط قرمز دکترین بازدارندگی جنگ سرد عبور کرد؟